انسان باش ...
انسان باش ....
پل صراط - روز محشر - قیامت
ﭼﻪ ﻓﺮقی ﻣﯽ کند
محرمﺑﺎﺷﺪ و ﯾﺎ صفر!
تیر باشد و یا دی!
دسامبر باشد و یا ژوئن؟
ﻫﺮ ﺭﻭزی که ﺩستی
ﺭﺍ ﮔﺮفتی ،ﺩلی ﺭﺍ
ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ ،اشکیﺭﺍ
ﭘﺎک کردﯼ
ﺍﻧﺴﺎنی...
انسان با سه چیز مغرور می شود:
🔹نامِ بزرگ
🔹خانه ی بزرگ
🔹لباسِ فاخر
اما افسوس که بعد از مرگ!
🔸نامش: مرحوم
🔸خانه اش: قبر
🔸لباسش: کفن
@behtarin_iran
بر چرخ فلک مناز که کمر شکن است
بررنگ لباس مناز که آخر کفن است
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در زیر زمین شاه و گدا یک رقم است.
🏴ماهِ دوّم 🏴,
🏴ماهِ دوّم 🏴
پاییز می آید..
می آید تا شلوغی های این روزها را در خش خش برگ ها گم کند.
می آید تا باران آبان ماه تازه کند بودن ها را کنار یکدیگر.
پاییز پای رفتن ندارد!
می آید که ماندن را مانا کند،
سنگ فرش های خیابان،
نم باران،
دست های سرد و جیب های دو نفره،
همه اش از فصلی میگوید که کافه هارا شلوغ میکند
و خیابان ها را خلوت
آنگاه که در انتظار؛ برگ هارا زیر پا میفشاری.
آنگاه که رد یک قطره باران را روی گونه ات حس میکنی و
آنگاه که کسی از پشت سر چشم هایت را میگیرد
و لبخند مهمان لب هایت میشود؛
پاییز می آید...
فائزه_جوادی
@mahedovom🖋
حماسه مقدس
روز31 شهریور ماه سال 1359 بین 45 تا 50 فروند فانتوم مسلح از پایگاه هوایی همدان به پرواز درآمدند تا مواضع از پیش تعیین شده را در خاک عراق بمباران کنند . بعد از پایان موفقت آمیز عملیات و هنگام برگشت به خاک ایران میگ های عراقی به دنبال فانتوم ما بودند ودو فروند هواپیمای عراقی هدف آنها باند فرود پایگاه بود .در همین هنگام با خروج من از باند یک فروند فانتوم دیگر که سوخت کافی نداشت آماده فرود شد ، خلبان این هواپیما شهید سرگرد خلبان خدابخش عشقی پور و خلبان کابین عقب شهید سروان خلبان عباس اسلام نیا بودند . آنها به محض اینکه برروی باند نشستند میگها به انتهای باند رسیده بودند که با دستور برج مراقبت شهید عشقی پور بلافاصله قدرت موتور را به حداکثر رساند و دوباره به پرواز درآمد . پرواز او به موقع بود چون میگها از انتهای باند شروع به بمباران کردند و به سرعت از روی باند گذشتند ، آتش و دود همه جا را پر کرده بود ولی خوشبختانه به دلیل بی تجربگی خلبانان عراقی تمامی بمبها به کنار باند برخورد کرد و آسیب جدی به باند نرسید .عشقی پور و اسلام نیا پروازی دیگر را ادامه دادند ولی حادثه ای که نباید اتفاق رخ دهد روی داد ! در حین اوج گیری هر دو موتور هواپیمای آنان بدلیل گردش شدید دچار واماندگی شد و آنها در شرایط اضطراری قرار گرفتند ، شهید عشقی پور و شهید اسلام نیا می توانستند اجکت نمایند و جان خود را نجات دهند ولی اگر اجکت می نمودند هواپیما به خانه های مسکونی اصابت میکرد.این دو خلبان شریف به جای ایجکت تصمیم به دور کردن هواپیما از منازل مسکونی می گیرند،. شهید عشقی پور که هدایت هواپیما را بر عهده داشت در آن لحظات آخر که می دانست کار دیگری از دستش بر نمی آید، دستش را بالا می آورد و تکان می دهد. نکته شگفت آور و تاسف برانگیز این رویداد این بود که آن ساختمان نیمه کاره درست روبروی خانه شهید عشقی پور بود و آن لحظه که او دستش را تکان داد همسرش نظاره گر سقوط هواپیمای شوهرش بود. همسر شهید که در لحظه حادثه در آشپزخانه منزل خود بود، در حالی که دستان پسربچه 3 ساله اش را در دست داشت از پنجره شاهد آخرین لحظات زندگی شوهر قهرمان خود بود. همسر شهید به علت اضطراب شدید چنان به دست فرزندش فشار وارد کرده بود که دست کودک از دو ناحیه شکست که به لطف خدا بعدها بهبود یافت. پس از برخورد هواپیما به ساختمان، فرزند شهید در اثر موج انفجار چند دوری به دور خود زده و سپس به زمین خورده بود و به دلیل شوک ناشی از این واقعه تا مدتها از لکنت زبان رنج می برد.
آری! به راستی صحنه غریبی بوده است واپسین وداع در کابین هواپیما
منتشر کنید تا ایرانی قهرمانان واقعی اش را بشناسد
ا--------------ا
مرجع نشر تخصصی دلاوریهای مردان جنگ-گنج جنگ
💫 به جمع قهرمانان جنگ بپیوندید.
https://telegram.me/joinchat/BjLl8T04SAq8ImigQkGiaw
👆👆👆
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بیزبان صد بیزبان
هرگز نباشد بیسبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بیدرد دل رخ زعفران رخ زعفران
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان
کو سوسن و کو نسترن کو سرو و لاله و یاسمن
کو سبزپوشان چمن کو ارغوان کو ارغوان
کو میوهها را دایگان کو شهد و شکر رایگان
خشک است از شیر روان هر شیردان هر شیردان
کو بلبل شیرین فنم کو فاخته کوکوزنم
طاووس خوب چون صنم کو طوطیان کو طوطیان
خورده چو آدم دانهای افتاده از کاشانهای
پریده تاج و حله شان زین افتنان زین افتنان
گلشن چو آدم مستضر هم نوحه گر هم منتظر
چون گفتشان لا تقنطوا ذو الامتنان ذو الامتنان
جمله درختان صف زده جامه سیه ماتم زده
بیبرگ و زار و نوحه گر زان امتحان زان امتحان
ای لک لک و سالار ده آخر جوابی بازده
در قعر رفتی یا شدی بر آسمان بر آسمان
گفتند ای زاغ عدو آن آب بازآید به جو
عالم شود پررنگ و بو همچون جنان همچون جنان
ای زاغ بیهوده سخن سه ماه دیگر صبر کن
تا دررسد کوری تو عید جهان عید جهان
ز آواز اسرافیل ما روشن شود قندیل ما
زنده شویم از مردن آن مهر جان آن مهر جان
تا کی از این انکار و شک کان خوشی بین و نمک
بر چرخ پرخون مردمک بی نردبان بی نردبان
میرد خزان همچو دد بر گور او کوبی لگد
نک صبح دولت می دمد ای پاسبان ای پاسبان
صبحا جهان پرنور کن این هندوان را دور کن
مر دهر را محرور کن افسون بخوان افسون بخوان
ای آفتاب خوش عمل بازآ سوی برج حمل
نی یخ گذار و نی وحل عنبرفشان عنبرفشان
گلزار را پرخنده کن وان مردگان را زنده کن
مر حشر را تابنده کن هین العیان هین العیان
از حبس رسته دانهها ما هم ز کنج خانهها
آورده باغ از غیبها صد ارمغان صد ارمغان
گلشن پر از شاهد شود هم پوستین کاسد شود
زاینده و والد شود دور زمان دور زمان
لک لک بیاید با یدک بر قصر عالی چون فلک
لک لک کنان کالملک لک یا مستعان یا مستعان
بلبل رسد بربط زنان وان فاخته کوکوکنان
مرغان دیگر مطرب بخت جوان بخت جوان
من زین قیامت حاملم گفت زبان را می هلم
می ناید اندیشه دلم اندر زبان اندر زبان
خاموش و بشنو ای پدر از باغ و مرغان نو خبر
پیکان پران آمده از لامکان از لامکان
متن آهنگ ام المصائب حامد همایون
به طفلی که خون از گلویش چکید
ستم را به سلابه خواهم کشید
بر این غم مگر میشود صبر کرد
مگر میشود خون حق را ندید
به جانت قسم جان به لب آمده
به ولله تب پشت تب آمده
چه داغیست بر جان عالم ببین
بدون تو شب پشت شب آمده
به رب دو عالم به جانی که نیست
به وقت نماز و امانی که نیست
من ام المصائب شدم بعد تو
چه گویم ز درد جهانی که نیست
به رب دو عالم به جانی که نیست
به وقت نماز و امانی که نیست
من ام المصائب شدم بعد تو
چه گویم ز درد جهانی که نیست
برادر برادر تو جان منی
تو که عشق و روح و روان منی
تو رفتی و جان من از دست رفت
تو مشکل ترین امتحان منی
تو تعبیر خون خدایی و بس
تو تصویر خوب وفایی و بس
جهان تا ابد مات این لحظه هاست
تو زیباترین ماجرایی و بس
به رب دو عالم به جانی که نیست
به وقت نماز و امانی که نیست
من ام المصائب شدم بعد تو
چه گویم ز درد جهانی که نیست
به رب دو عالم به جانی که نیست
به وقت نماز و امانی که نیست
من ام المصائب شدم بعد تو
چه گویم ز درد جهانی که نیست
شاعر : سهیل حسینی
خواننده : حامد همایون
متن تیتراژ سریال شب دهم علیرضا قربانی
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم
گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا
خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاری است مگو سهو شده
من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاه
از منِ تازه مسلمان بگذر بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر بگذر
دین دیوانه بدین عشق تو شد
جاده ی شک به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
ترانه سرا : افشین یداللهی
خواننده : علیرضا قربانی
http://wisgoon.com/pin/21119434/
سوره غم میرسد، آیات مریم میرسد
عطر سیب و بوی اسپند محرم میرسد
دست خود را روی سینه میگذارم با ادب
آه، دارد مادری با قامت خم میرسد
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
این متن عالیه
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشن تا گردو رو بردارن،
الماسه می افته تو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره، میدونی چی می مونه؟
یه آدم...، یه دهــــــن بـــاز....، یه گـــــــردوی پـــــوک .... و یه دنیـــــاحســـــــرت....،
مواظب الماسهای زندگیمون باشیم،
شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم وبودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم.
الماسهای زندگی:
پدر ،
مادر ،
همسر،
فرزند،
سلامتی،
سرفرازی،
خانواده،
دوستان خوب،
کار،
عشق و ...
هستند.
🌺 🌺🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من
ز من هرآن که او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم، در آسمان ابری
دلم گرفتهای دوست ، هوای گریه با من
یک سال دگر گذشت از عمر
با خاطرههای تلخ و شیرین
جای گله و شکایتی نیست
صد شکر نبوده بدتر از این
دل از گنه و خطا و تقصیر
هر روز اگر سیاهتر شد
جبران سیاهکاری دل
این رنگ سپید موی سر شد
گویند چهار و شش که: «هشدار
نزدیک شدی به سن پنجاه»
از حسرت رفتن جوانی
در سینهی من، نفس شود آه
در خاطر من مرور گردد
هر لحظهی عمر و زندگانی
از شادی پاک خردسالی
یا موسم غفلت جوانی
گاهی گله میکنم ز تقدیر
«یک روز به کام من نبودست»
افسوس خورم کنون، که فرصت
بسیار به هرزه رفت از دست
میترسم از آنچه ناگزیر است
نزدیک شدن به پیری و مرگ
روزی که به خاک افتد این تن
از شاخهی زندگی چو یک برگ
گه نیز به خویش می دهم پند
خوش باش دمی به قول خیام
از حسرت و غصه ها چه حاصل
بر رفتن پرشتاب ایام
سودی ندهد غم گذشته
یا ترس ز آنچه هست در پیش
امروز غنیمت است دریاب
خوش باش و به درد و غم میندیش
آری به دو روز عمر باید
سرزنده و شاد بود و خرسند
معنای رضا و شُکر حق نیز
این است به نزد هر خردمند
محسن مردانی
26دی ماه 1391
متن آهنگ " به سوی تو "
به سوي تو به شوق روي تو
به طرف کوي تو سيپيده دم آيم
مگر تو را جويم بگو کجايي
نشان تو گه از زمين گاهي
از آسمان جويم ببين چه بي پروا
ره تو مي پويم بگو کجايي
کي رود رخ ماهت از نظرم
نظرم، به غير نامت کي نام دگر ببرم
اگر تو را جويم
حديث دل گويم بگو کجايي
به دست تو دادم دل پريشان دگر چه خواهي
فتاده ام از پا بگو که از جانم
دگر چه خواهي
يک دم از خيال من نمي روي اي غزال من
دگر چه پرسي ز حال من
يک دم از خيال من نمي روي اي غزال من
دگر چه پرسي ز حال من
تا هستم من اسير موي توام
به آرزوي تو ام
اگر تو را جويم حديث دل گويم
بگو کجايي
به دست تو دادم دل پريشانم
بگو کجايي
فتاده ام از پا بگو که از جانم
دگر چه خواهي
بخش بندی : اشعار عاشقانه
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو ، نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیز ر آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود
من عاشق چشمت شدم...
شاعر : افشین یداللهی
پاییزلانمیش هاوا...
زومار آیی، پاییزلانمیش هاوادا
تورک اؤلکه سی بوتون سَس ده، صدادا
گؤی تالایدان کؤچدو داها بیر آدا
خوشکینابین خوش گؤنلری سوووشدو
سؤز اوستادی سئوگی سینه قوووشدو
فخر ائله ییر عؤمور بویو بیر دیار
شانلی، آدلیم، ایگید شاعیر اوغلو وار
کؤنوللردن ایتمز بیر آن شهریار
قازانیبدیر اوغور هر آن دیلینه
گؤزل آدی اولوب سیمگه ائلینه
پارچالانان پارچا-پارچا ائلیمی
دیلیملنن دیلیم-دیلیم دیلیمی
بیرلشدیریب بیر ائیله دی بؤلومو
گوونملی گونون بوگون بیری دیر
شهریاریم اؤلمه ییب دیر، دیری دیر
چن بورودو ساوالانین دؤشونو
بوگون "پاشا" آرازین گؤز یاشینی
آغارتدی تئز سهندیمین باشینی
"دردلریمیز قوی دیکلسین داغ اولسون"*
آذربایجان بوگون باشین ساغ اولسون
*تضمین: اوستاد شهریاردان بیر میصراع.
#پاشا_موغانلی
@SheirOcagi
گوزلرین دولاندا
آختار منی
چشات پر شد پیدایم کن
احوالون سولاندا
آختار منی
حوصله ات که سررفت پیدایم کن
اللریم ایستی ال ایستیئنده
سویوخدا بوراندا
آختار منی
دستات دستای گرم تو برف و کولاک خواستنی پیدایم کن
آختار منی سنی دونیا سیخاندا
دلت از دنیا گرفت پیدایم کن
آختار منی گوزلیم داریخاندا
دلت گرفت پیدایم کن
آختار منی
پیدایم کن
آختار منی گیزلین آغلیاندا
آختار منی غم قوجاغلیاندا
آختار منی
پیدایم کن وقتی زانوی غم بغل گرفتی
پیدایم کن
♪ ♪ ♪ ♫ ♫ ♫ ♪ ♪ ♪
من سن نن بیر عالم خاطیرم وار
من از تو یه دنیا خاطره دارم
اورییمده اوت گوزیمده غم وار
دلم آتیش , چشام پر از غم
نجه من غملی ام
خیلی غصه دارم
بیلیرم کی
میدونم که
سنینده کونلونده درین غم وار
توهم توی وجودت غم عجیبی هست
آختار منی
پیدایم کن
سنی دونیا سیخاندا
دلت از دنیا گرفت
آختار منی
پیدایم کن
گوزلیم داریخاندا
آختار منی
نازنینم دلت که گرفت پیدایم کن
آختار منی گیزلین آغلیاندا
پنهونی گریه کردنی پیدایم کن
آختار منی غم قوجاغلیاندا
پیدایم کن وقتی زانوی غم بغل کردی
♪ ♪ ♪ ♫ ♫ ♫ ♪ ♪ ♪
اللریم الینن آیریلسادا
اگه دستامم از دستات جداهم بشن
اورییم بیل کی سنن آیریلماز
دلم ازت جدا نمیشه
هچ آتش آدامی باغرین چاتماز
هیچ آتشی آدم عاشق رو نمیسوزونه
آیریلیخ تکین یاخیب یاندیرماز
جدایی فقط آدمو خورد و لح میکنه
آختار منی
پیدایم کن
سنی دونیا سیخاندا
آختار منی
دلت از دنیا گرفت پیدایم کن
گوزلیم داریخاندا
آختار منی
نازینینم دلت که گرفت پیدایم کن
آختار منی گیزلین آغلیاندا
پیدایم کن پنهونی گریه کردنی
آختار منی غم قوجاغلیاندا
پیدایم کن وقتی زانوی غم بغل گرفتی
گریز
آهنگساز :حبیب اله بدیعی شاعر :رحیم معینی کرمانشاهی
دستگاه : دشتی
میگـریـزم ، میگـریـزم
اشک حسرت از چـه ریـزم
برو برو کـز دامت جستم گشوده پـــر از بـامت جستـم
یاد از تو دگـر نکنم نکنم سوی تـــو نظـر نکنـم نکنـم
تو را رها کردم با دگران گذشتم از تو چون رهگذران
رفتم کز تو دگر بیگانه شوم بهر شمع دگر پروانه شوم
مهـــری دیگــر با تــو نــدارم در کـــوی تــو پــا نگـــذارم
گذر از من ، کز تــو گذشتم از دل تا کـی نـالـه برآرم
نازک طبعی ، چو برگ گل بودم
بدستت افتادم پـرپـر گشتم . پـرپـر گشتم
اشکی بــودم درون بهــر غــم چو قطره باران
گوهر گشتم ، گوهر گشتم
به حال خود بگذارم به دست غم بسپارم
که بی تو تنها بــروم بـــرو بـــرو تـــا بــــروم
شعراوجاغی
حیات فلسفه سی
قوشلار قطار - قاطار ائللردن کئچر
بشر نسیل- نسیل دونیادان کؤچر
اینسانلیق گاه زهر، گاه شربت ایچر
ازلدن بئله دیر حؤکمو زامانین
دویوملو بیر سیرری وار آسمانین
چرخینی قوردوقچا دؤورانین الی
بعضن آغلار اولور، بعضن گولمه لی
اینسانین ان بؤیوک عشقی، عملی
بعضن آصلان کیمی چیرپینیر داردا
بعضن ده غرق اولور فیرتینالاردا
دییشیر سمتینی دایما سولار
دییشیر فیکیرلر، دؤنور دویغولار
کاینات توتماییر بیر یئرده قرار
چارپیر سینه سینی قایالیقلارا
او گاه قیشا چیخیر، گاه دا باهارا
دونیا بیناسینی قوراندان بری
سعادت آدلانان او گؤزل پری
گل! دئیه سسله میش قرینه لری
یازیقلار اولسون کی، هله اینسانلیق
گلیب قوووشمامیش اونا بیر آنلیق
ای دونیا گؤزه لی، قاچما بشردن
اینساندیر آییران خئییری شردن
گل اونون عشقینی اوجوز توتما سن
قلبی وار، حیسسی وار هر محبتین
قارالماز اولدوزو ابدییتین
اؤلوم بیر ایبلیسدیر، حیات بیر ملک
وارلیغی ایزله ییر هئچلیک کؤلگه تک
ایشیق قارانلیقلا پنجلشه رک
یاشاتماق ایسته ییر جاهاندا بیزی
گونش سالاملاییر اراده میزی
یامانلیق، یاخشیلیق دورموش اوز -اوزه
دیلسیز عصریلردن میراث دیر بیزه
اسیر باهار یئلی قلبلریمیزه
لاکین آرخاسینجا کفن گئییر قیش
طبیعت وارلیغا بئله قارغامیش
بیر بایرام سؤزو وار، بیر ده کی ماتم
نشه بیر عالمدیر، غصه بیر عالم
حیات اؤز آتینی سورور دمادم
اودلار ایچینده ده هر بیر منظره
یئنه قاناد وئریر دوشونجه لره
یئنه ده اینسانین خیال شهپری
گزیر فضالاری، گؤی دنیزلری
سن ای سعادتین گؤزل سحری
آلقیشلا اینسانین پاک عملینی
اوزات یئر اوزونه هنر الینی
زاماندیر، بشرین ایمدادینا گل
خسته بیر گؤزلدیر هنرسیز عالم
هنر سؤیله دیگیم او قدرت لی ال
بوتون کایناتا قوی قاناد گرسین
بشر کاروانینا او یول گؤسترسین
فلاکت قوجالمیش، قارتدیر او کؤپک
اونون سوموکلری تئز چورویه جک
سعادت - گنجلیکدیر، آدی گله جک
اونون گؤزلرینده حیات عشقی وار
وار اولسون گله جک! وار اولسون باهار!
#صمد_وورغون
@SheirOcagi
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
تانریم...
بیلیرم،گلجک گیزلی دیر.
آنجاق اورگیم آسوده دیر ؛
چون سن وارسان
ایلاهی...
بو گون بوتون دوستلاریما
سالیق،سئوگی،خوشلوق،
شنلیک،باغیشلا
یارادانیم....
قوجانین اللرینی بوش قایتار ما
الله یم
یولداشلاریمین اوزلرینی گولش
اورک لرینی شاد ائله
آمین
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
#دوعا
@AzYourd 👈 بورا باخ
داغدی قارداش باجیا گوجلی دایاخدیر -نئجه کی...
باجیدیر قارداش اوچون دویقو٬وفا٬همده کومک؛
سئوگینین قاصیدیدیر قارداشا سئودا تانیدان...
باجیدیر باش تاجیدیرباشقا سؤزوم یوخ.. نه دئمک؛
@AzYourd بورا باخ
استادی با شاگردش از باغى ميگذشت.چشمشان به يک کفش کهنه افتاد شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم ......!!!!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين... مقدارى پول درون ان قرار بده .....
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ،پول ها را ديد با گريه ،فرياد زد
خدايا شکرت ....
خدايي که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى ....
ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويي به نزد انها باز گردم و همينطور اشک ميريخت....
استاد به شاگردش گفت هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستاني.....
کانال @Hashtrishterii
یکی از زیباترین شعر های فریدون مشیری
دل که تنگ است کجا باید رفت ؟
به در و دشت و دمن ؟
یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت ؟
پیرفرزانه من بانگ برآورد
که این حرف نکوست ،
دل که تنگ است برو خانه دوست . . .
شانه اش جایگه گریه تو
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره دلتنگی توست . .
دل که تنگ است برو خانه دوست . .
خانه اش خانه توست . . .
باز گفتم :
خانه دوست کجاست ؟
گفت پیدایش کن
بروآنجاکه پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ :
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم ،
یادشان در دل من ،
قلبشان منزل من . . . !
صافى آب مرا ياد تو انداخت ، رفيق !
تو دلت سبز ،
لبت سرخ ،
چراغت روشن !
چرخ روزيت هميشه چرخان !
نفست داغ ،
تنت گرم ،
دعايت با من !
روزهايت پى هم خوش باشد.
کانال @Hashtrishterii
خوشبختی یعنی باور کنیم هیچ انسانی
کامل نیست و انسان ممکن الخطاست ..
.
خوشبختی یعنی قبل از اینکه به فکر تغییر
دادن دیگران باشی، قاضی زندگی خودت باش
انسانم آرزوست👇
💢 @EnsanamArezust
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
ای شاخها آبست تو ای باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن پیش از آنها ای آن من ای آن من
منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
اندیشهام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد
در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من
ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من
بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من
جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا
بیتو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ
فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ
فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ
» تفسیر المیزان -
خلاصه (یا ایها الذین امنوا ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی مافعلتم نادمین ):
(ای کسانیکه ایمان آورده اید، اگر فرد فاسقی با خبری به نزدتان آمد، پس تحقیق کنید تا مبادا ندانسته به قومی بی گناه حمله کنید و بعدا از عمل خود پشیمان شوید)
(فاسق ) یعنی کسی که از طاعت خارج شده و به معصیت گرایش یابد. و
(نباء) یعنی خبر مهم و عظیم الشأن ،
(تبین ) به معنای ایضاح و اظهار است .
می فرماید: ای کسانیکه ایمان آورده اید اگر فاسقی به نزد شما خبر مهمی آورد،تحقیق کنید و جوانب آن را آشکار سازید تا به حقیقت آگاه شوید، و مبادا بدون جهت و از روی نادانی بر قومی بتازید و بعدا که آگاه شدید از رفتاری که کرده اید نادم وپشیمان شوید.
در روایات آمده که این شخص فاسق ولیدبن عقبه ابن محیط برادر مادری عثمان بوده و او کسی است که بعد از سعدبن ابی وقاص والی کوفه بود و در حالت مستی در پیشاپیش مردم به نماز ایستاد و نماز صبح را چهار رکعتی خواند سپس گفت می خواهید بیشتر برایتان بخوانم ؟ و وقتی خبر به عثمان رسید او را عزل کرد و حضرت امیر ع به او حد زدند.
اما درخصوص شأن نزول این آیه نقل شده که رسولخدا ص ولید را به جانب بنی مصطلق فرستاد تا از آنها زکات بگیرد و وقتی او به نزدیک آنهارسید آنها سواره به استقبال او آمدند و او پنداشت که آنها می خواهند با او بجنگند، پس بسوی رسول الله ص بازگشت و گفت : اینها مرتد شده اند و زکات ندادند. و وقتی رسولخدا برای تحقیق عازم آن قبیله شدند، آشکار شد که حقیقت امر چه بوده و دراینجا بود که این آیه نازل شد.پس از همین آیه استفاده می شود که اصل عقلایی اینست که
وقتی فرد مطمئن وغیرفاسقی خبری را آورد به آن ترتیب اثر داده شود .
http://tadabbor.org/?page=tadabbor&SOID=49&AYID=6&TPIV=T2
💞آل کمری بئل باغلا
💞ساچلارینی تئل باغلا
💞نه یادا سیرّینی وئر
💞نه نامرده بئل باغلا
یادی از وبلاگ خواهر مومن و بزرگوارخانم گل
اگر وبلاگی میخواهید که با خدا راحت صحبت کنید آدرس آن اینجاست