ای خدائیکه ...

خون تو افق ـ افق پراکنده شده است

یک رباعی ، نذر باب الحوایج کوچک، حضرت علی اصغر ( ع )

 

خون تو افق ـ افق پراکنده شده است

از نام تو آسمان، سرافکنده شده است

تیری که گلوی کوچکت را بوسید

تا روز قیامت از تو شرمنده شده است

قادر دلاورنژاد ـ اربیعین حسینی 1390

 

ولادت امام جواد (ع)

ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ ﺁﺩﻣﻲ ﻧﺸﻮ ...


ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ ﺁﺩﻣﻲ ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻧﮑﻦ ،

                       ﺣﺘﻲ ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ !


ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻴﻞ ﺑﺰﻧﻲ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ ﮐﺮﻡ ﺗﻮﺵﭘﻴﺪﺍ ﻣﻴﮑﻨﻲ


هرگز به کسی حسادت نکن بخاطر نعمتی که خدا به او داده ...


زیرا تو نمیدانی خداوند چه چیزی را از او گرفته است ...


و غمگین مباش وقتی خداوند چیزی را از تو گرفت ...


زیرا تو نمی دانی

               خداوند چه چیزی را عوض آن به تو خواهد داد .


همیشه شاکر باش و بگو ...


                                            شكر 


چه زیباگفت بزرگی :

اگرروزی تصمیم به محاسبه ثروتت گرفتى پولهایت رانشمار.

کافی است قطره اشكى برروی گونه ات بریزی.

تعداد دستانی که آنرا


                                    پاک میکنند ثروت توست.

ﺩﻟﻬﺎﯼ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﺎﺷﺪ،


ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ


ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ

 

ﻧﺰﺩﯾﮏ ... عکس و تصویر این جمله بو علی سینا را باید با طلا نوشت که میفرمایند : هر چیزی ...

 

 

پل قیزلار

گردشگری

پل قیزلار

فیلتر جاذبه ها بر اساس :

این اثر در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۸۶ با شمارهٔ ثبت ۲۲۷۱۸ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. قدمت این پل به دو دوره صفویه و قاجاریه برمی گردد. پل قیزلار دارای پنج چشمه (سه چشمه اصلی و دو چشمه فرعی) است . چشمه های اصلی برای گذر آب رودخانه بوده و چشمه های فرعی برای آبیاری اراضی کشاورزان مورد استفاده قرار می گرفته است که به علت تجمع خاک ناشی از رسوب آب رودخانه بسته شده است . پایه های پل سنگی بوده و خود پل با مصالح سنگی و آجری ساخته شده است . این پل با ابعاد تقریبی 49 متر طول و 5/5 متر عرض و ارتفاع 6 متر و مساحت 257 متر مربع، راه ارتباطی ماشینی دو روستای قلی کندی و شیخ بابا شهر ملکان می باشد. این پل از زمان ساخت به عنوان پل ارتباطی مورد استفاده قرارگرفته و به نام پل قلی کندی نیز بین مردم نامیده شده و در تملک وزارت راه وترابری می باشد. متاسفانه قسمت هایی از پل در سال های گذشته به دلیل شایع بودن این مطلب که درون ساختمان آن توسط سازندگان، طلا پنهان شده است؛ توسط عوامل انسانی و قسمتی از آجرهای طاق چشمه های فرعی به دلیل عوامل جوی و طبیعی تخریب شده بود که البته در سال 1383 عملیات مرمت بر روی آن انجام شده است و هم اکنون پل از نظر ایستایی به طور کامل سالم است.

پل قیزلار

پل قیزلار

" خداوندا "

" خداوندا "
برگ در هنگام زوال می افتد و میوه به هنگام کمال اگر قرار بر رفتن است میوه ام گردان و بعد ببر
" بارالها " زمین تنگ است و آسمان دلتنگ بر من خرده نگیر اگر نالانم... من هنوز رسم عاشقی نمی دانم
" خداوندا " کمکم کن پیمانی را که در طوفان با تو بستم, در آرامش فراموش نکنم و در طوفان های زندگی با " خدا" باشم نه ناخدا
" بارالها " به دل نگیر اگر گاهی "زبانم " ازشکرت باز می ایستد تقصیری ندارد قاصر است کم میآورد دربرابر بزرگی ات.... لکنت می گیرد واژه هایم در برابرت! در دلم اما همیشه ذکر خیرت جاریست من برای بندگی تو هزار و یک دلیل می خواهم ممنونم که بی چون و چرا برایم " خدایی " میکنی.... امکان ندارد که کسی چراغی برای دیگران روشن کند و خودش در تاریکی بماند...
خدایا : پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن ندارم ، امیدم به توست ، پس بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای دیروزم را ورق بزنی، رحمتت را برای عزیزان همه جاری کن آمین....

 

میلاد نهمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت حضرت امام محمدتقی (ع ) جوادالائمه مبارکباد

 السلام علیک یا جواد الائمه (ع ) 

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِياَّءَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا حُجَجَ اللّهِ 

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا نُورَ اللّهِ فى ظُلُماتِ الاْرْضِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ 

آقای خوبم چه ضریح زیبائی داری ..میشه یک روز برسه بوسه بزنم به این ضریح؟!!


السلام علیک یا جواد الائمه (ع)

 

بر سر آنم زبان بگشايم و آوا كنم 

خويش را در محضر مولاي خود پيدا كنم 
تا بگويد سر گذشت غربتش را بهر من 
سر گذارم بر قدومش با دلش نجوا كنم
او امام هشتم و آئينه ذات خداست 
عالمي را من فقط با نام او شيدا كنم 
تا كه مولانا رضا از دست من گردد رضا 
از زبان حال او گويم روايت اي خدا 
سالها من منتظر بودم كه آيد گوهرم 
اين مبارك كودك و نور دو چشم مادرم 
او مباركتر بود از هر چه مولود است وبس 
او محمد يا جواد است وبود تاج سرم 
او امامت را برايم تا ابد تثبيت كرد 
كرد رسوا فتنه ي خصم لعين و ابتر م
او مسيح عترت صديقه ي اطهر بود 
در مقام عصمتش همپايه ي كوثر بود
كودك است اما چو لب وا كرد غوغايي نمود 
خطبه اي كوتاه خواند و كار زيبايي نمود 
آنچنان شيوا سخن گفت و عدو را پست كرد 
آنكه اهلش بود گفتا كار زهرايي نمود 
رفع تهمت كرد، از آن كه ز مريم برتر است 
بهر مادر كودك نازم مسيحايي نمود 
گفت من از نسل زهرايم عزيز حيدرم 
من جواد ابن الرضا آئينه پيغمبرم 
گر نمي آمد بناي دين حق كامل نبود 
دشمن من شاد مي شد گر مرا حاصل نبود 
گر نمكي آمد اگر چه بعد عمري انتظار 
تهمت ديرينه ي ابتر مرا باطل نبود
بهر ديدار جمال نازنين كودكم 
كس شبيه من چنين آشفته و بيدل نبود 
پيش زهرا سر فرازم اين جواد من بود 
ني كه بهر شيعه اين باب المراد من بود 
دست از او بر مداريد اين گل زهرا بود 
دست او باز است وكارش حل مشكل ها بود 
ني فقط آبادي دنيا بخواهيد از جواد
در قيامت كار او زيباتر از دنيا بود 
كم از او هرگز مخواهيد اين جفا بر او شود 
عاشق ديدار سائل چشم اين آقا بود 
هستي ام دار وندار من همين دردانه است 
هر كه صاحب عقل باشد بهر او ديوانه است 
با چه جرات شرح او صاف كمالش مي كنيد 
با قياس يوسفي وصف جمالش ميكنيد 
يوسف از درياي زيبايي او يك قطره است 
از خدا گو ئيد گر نشر خصالش مي كنيد 
اين جواد من شبيه من غريب وبي كس است 
منعم از گريه چرا وقت وصالش مي كنيد 
گو ئيا مي بينم اينك در جواني دلبرم 
مي شود مظلوم كشته مثل زهرا مادرم 
ماهيان بحر و مرغان هوا گريان او 
جمله ذرات دو عالم ميشود نالان او 
از شرار زهرو از سوز عطش پرپر زند 
كف زند شادي نمايد زوج بي ايمان او 
در شب ميلاد او من روضه خواني مي كنم 
جان من كه باب او هستم فداي جان او 
اولين مرثيه خوان و روضه خوان او منم 
هر كه گويد از غم او ميزبان او منم 

سروده جواد حيدري

 

ادامه نوشته

... سه امر واجب...

عکس و تصویر ... سه امر واجب... ✅ سه امری که امام صادق(ع) برای همه مردم واجب دانسته‌اند: ...                

            

... سه امر واجب...


✅ سه امری که امام صادق(ع) برای همه مردم واجب دانسته‌اند: ✅ از امام صادق(ع) در کتاب خصال صدوق نقل شده  است: «ثلاث لم یجعل لله لأحد من مالناس فیهن رخصه:
1 برّالوالدین و وفاء العهد بالبرّ والفاجر و اداء الامانت إلی البرّ والفاجر».
《ضرورت نیکی به پدر و مادر حتی اگر کافر باشند》
پدر مادرت خوبند، نماز شب می‌خوانند یا بی نمازند، اصلا نماز نمی‌خوانند باز هم باید به آنها خوبی کنی.
اجازه ندادند که به این پدر و مادری که نماز نمی‌خوانند، مادر بی حجاب، پدر ریش تراشیده، سرشان داد بکشید.
خودت هم نصیحتش نکن، به عمویت بگو، به داییت بگو یا یک پیرمرد فامیل، پدرت را نصیحت کند نماز بخواند.
به پدر و مادر خوبی کنید ولو بد هم هستند، احترام کنید به آنها، حتی اگر کافر هم باشند. ممکن است پدر شما کافر بوده باشد مادرتان مسلمان، ازدواج کردند یا اول هر دو کافر بودند بعد یکی از آنها مسلمان شد. یکی از آنها که مسلمان شد شما پاک می‌شوید تا پدر و مادرت کافرند شما نجسید. موقعی که به دنیا آمدید پدر و مادرت کافر بودند، بعدها یکی از پدر مادرت همین که مسلمان شد شما پاک می‌شوید.
رو چه مبنایی؟ رساله نوشته یکی از مطهرات تبعیت است، یعنی گاهی به تبع آدم پاک می‌شود. پدر کسی مسلمان شد این فرزند ارمنی پاک می‌شود. حالا بچه ارمنی نمی‌تواند به مادرش که کافر است یا پدرش که کافر است بی احترامی کند.


2وفاء العهد بالبرّ والفاجر:


《 وفای به عهد چه طرف خوب باشد چه بد.》
اگر قول دادی به کسی، به عهدی وفا کنی باید وفا کنی چه آن طرف آدم خوبی باشد چه آدم بدی باشد.
یک آدم بدی به شما می‌گوید این حرفی که به تو زدم به کسی نگو، نباید بگویی. یک کاغذی به شما می‌دهد که این کاغذ را ببر قم و بده به کسی، نمی توانی آن را باز کنی. دعوتت کرده و قول دادی که بروی، باید بروی.
طرف آدم خوبی نیست، خمس نمی‌دهد، رباخوار است، رشوه‌خوار است یا با ظرف طلا و نقره برایت شیرینی آورده، تعارفت می‌کند، حالا اگر شما غذایش را نمی‌خواهی بخوری راهش این است که بگویی میل ندارم و نیت کنی که به حرام میل نداری که دروغ ننویسند برایت، ولی بشین ببینش و بعد بلند شو و برو.
اگر در ظرف طلا و نقره چیزی تعارف کردند چه باید کرد؟
اگر زیاد اصرار کرد شیرینی را از ظرف طلا بردار بذار داخل بشقاب چینی، نجاتش بده. حالا شما فامیلی که ظرف طلا و نقره داشته باشد ندارید، ولی قدیم‌ها بودند بعضی پولدارها عید نوروز که آدم منزلشان می‌رفت ظرف طلا و نقره داشتند، شیرینی را در ظرف طلا و نقره می‌گذاشتند. اگر زیاد اصرار کردند شیرینی را بردار بگذار در بشقاب چینی بعد از آن بشقاب بخوری ایرادی ندارد.


3 ادای امانت إلی البرّ والفاجر،


《ادای امانت چه طرف خوب باشد، چه بد.》 یک حدیثی شنیدم که علمای قدیم روی منبر می‌گفتند امام سجاد (ع) فرمود: اگر شمر آن خنجری که سر پدرم را با آن برید نزد من امانت بگذارد، بعد از من بخواهد به او می‌دهم.

 

مفهوم صحیح ایمان

مفهوم صحیح ایمان

از قرآن استفاده مى‌شود که ایمان امرى قلبى و با اراده و خواست انسان هم‌آهنگ است و اگرچه از علم و معرفت متمایز است، اما براى تحقق آن باید معرفت و آگاهى کسب کرد و علم شرط لازم براى ایمان است و ایمان بدون معرفت متزلزل و ناپایدار خواهد بود، از این رو بعضی از آیات قرآن به لزوم شناخت و معرفت در تحقق ایمان دلالت دارند:
« بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بَغَیْرِ عِلْم فَمَنْ یَهْدِى مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ…؛»  (روم / ۲۹ )
«ولى ظالمان بدون علم و آگاهى، از هوى و هوس‌هاى خود پیروى کردند، پس چه کسى مى‌تواند آنان را که خدا گمراه کرده است هدایت کند.»
  «أَلَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ…؛»  (بقره / ۱۴۶ )
«کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده‌ایم، او (پیامبر) را همچون فرزندان خود مى‌شناسند.»
از جمله آیاتى که دلالت بر همراه شدن ایمان با شناخت و معرفت دارد، آیه‌اى است که خداوند در آن خشیت را که از آثار ایمان است، نشأت گرفته از علم و آگاهى به مقام خداوند مى‌داند:
  «إِنَّمَا یَخْشَ اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛» (فاطر / ۲۸ )

 

سوره فاطر آیه 28

علاوه بر شناخت و معرفت، در تحقق ایمان لازم است که شرایط روحى و روانى براى پذیرش حق مساعد باشد و صفحه دل آلوده به تکبر و لجاجت نشود. بنابراین، براى تحقّق ایمان، باید در دو زمینه کوشید: نخست در زمینه‌ی تقویت شناخت و دوم، در زمینه‌ی انگیزش میل فطرى خود به ایمان. ابتدا باید تصدیق قلبى در ما فراهم آید و سپس پذیرش و تسلیمى که نشأت گرفته از روح خضوع و تسلیم و تمایل آگاهانه به حق است. نتیجه این‌که ایمان عبارت است از این‌که دل چیزى را که عقل و ذهن تصدیق کرده، بپذیرد و بخواهد به همه‌ی لوازم آن ملتزم شود و تصمیم اجمالى بر انجام لوازم عملى آن بگیرد. ایمان راستین و واقعى وقتى در انسان به وجود مى‌آید که وى ملتزم به آثار و لوازم عملى ایمان باشد. همچنان که وقتى کسى پذیرفت آتش سوزاننده است، دست خود را به آن نزدیک نمى‌کند و دست نزدن به آتش از لوازم انفکاک ناپذیر اعتقاد به سوزانندگى آتش است؛ همین طور لازمه‌ی ایمان «التزام به مقتضیات و ملزومات» ایمان است. بنابراین، نمى‌شود که انسان به خداوند و پیامبر او ایمان داشته باشد، اما به آنچه پیامبر از جانب خداوند آورده عمل نکند. پس ایمان منوط و مشروط به شناخت است، ولى نه عین علم و نه لازم دایمى آن است.
بدون شک در مقابل پذیرش و گرایش اختیارى به حق، روحیه‌ی طغیان و سرکشى و ستیز با حق قرار دارد که «کفر» نامیده مى‌شود و از این رو، کفر برخاسته از عناد و مقاومت در برابر حق است و الاّ اگر فطرت انسان سالم بماند و تسلیم خواسته‌هاى نفسانى نشود، پس از آگاه شدن به حق انکار و مقاومت نخواهد کرد.
درباره حقیقت ایمان در برخى از روایات آمده است:
  «حَقِیقَهُ الإیمانِ هُوَ تَصْدِیقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرارٌ بِالْلِسانِ وَ عَمَلٌ بِالأرکانِ؛» (بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۱۶ )
«حقیقت ایمان تصدیق با قلب و اقرار با زبان و عمل با اعضاى بدن است.»

 

ارسطو فیلسوف یونانی

تعریف ارسطو از اشرف مخلوقات: «حیوان ناطق»

در این روایت تعریف حقیقى ایمان ذکر نشده بلکه ایمان به وسیله‌ی لوازمش تعریف شده؛ چنان که در بسیارى از علوم گاه در مقام تعریف از حقیقتى، تعریف حقیقى که در برگیرنده‌ی فصل حقیقى است ارائه نمى‌شود و آن حقیقت به وسیله لوازم و اوصافش معرفى مى‌شود؛ مثلاً درتعریف انسان -توسط ارسطو- گفته مى‌شود: «حیوان ناطق» . مسلماً این تعریف حقیقى انسان نیست، چون ناطق فصل حقیقى انسان نیست، تا بتواند حقیقت انسان را نشان دهد. تصدیق قلبى، اعتراف زبانى و عمل از لوازم ایمان هستند و تا حدودى ما را به ماهیّت ایمان راهنمایی می‌کنند و هم سویى عنصر معرفت با گفتار و عمل را در بروز و ظهور ایمان نمودار مى‌کنند. با این لحاظ و با توجه به این‌که جایگاه ایمان ـ که همان معرفت قلبى همراه با تسلیم است ـ قلب است، گفتار و رفتار متناسب، نشانه‌ای از وجود ایمان است. به واقع، ایمان چون درختى است که وقتى ریشه گرفت و قدرت پیدا کرد و آفات نزد، محصول می‌دهد و محصولش در‌ دست، گوش، چشم و دهان و سایر اعضا که شاخ و برگ ایمان هستند، ظاهر مى‌شود. پس اگر فراورده‌هاى ایمان در رفتار و اعمال انسان بروز نداشت، بدان معناست که ایمان در قلب انسان مستقر نگشته است و دل به آفت مبتلاست؛ چنان که قرآن درباره مدّعیان دروغین ایمان مى‌گوید:
  «قَالَتِ الأعْرَابُ ءَامَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الإیَمانُ فِى قُلُوبِکُمْ…؛» (حجرات / ۱۴ )
«بادیه نشینان گفتند: ایمان آورده‌ایم، بگو: ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگویید: اسلام آوردیم و هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است.»
البته آنچه ذکر شد، مربوط به شرایط عادّى است و الاّ در شرایط استثنایى و «تقیه» گاهى براى حفظ مصالح مهم‌تر لازم است که انسان بر خلاف اعتقاد خود سخن گوید؛ چنان که عمّار یاسر وقتى در چنگ مشرکان گرفتار آمد و جانش در خطر قرار گرفت، بر خلاف پدر و مادرش که زبان به توحید و ستایش پیامبر -صلى الله علیه وآله- گشودند و در نتیجه در زیر شکنجه شهید شدند، به ظاهر از رسول خدا برائت جست و در نتیجه از چنگ آنان نجات پیدا کرد. بى‌شک چنین اظهار نظرى که از روى «اکراه و اجبار» است خدشه‌اى در ایمان انسان وارد نمى‌کند؛ خداوند در این باره مى‌گوید:
«مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِه وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإیمَانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛» (نحل/ ۱۰۶ )
«کیست که پس از ایمانش به خدا کافر شود، مگر آن‌که ناخواسته وادار شود (که سخنى خلاف ایمانش بگوید) در حالى که دلش به ایمان آرام است، و لیکن هر کس که سینه را براى پذیرش کفر گشود، پس خشم خدا بر آن‌هاست و آنان را عذابى بزرگ خواهد بود.»

ادامه نوشته

از یاد نبریم ...

از یاد نبریم 

زیاد به خود مغرور مباش چرا که

گورستان ها پر از افرادی است که

روزی گمان می کردند که چرخ دنیا

بدون آنها نمی چرخد.

 

 

 

لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ


سوره : ق آیه : 35 تفسیر مجمع البيان

 لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ

35. در آنجا هرچه بخواهند براى آنان [آماده‏] است، و نزد ما افزون [بر آن نعمت‏ها نيز] هست.

 

لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا 


اين مردم پروا پيشه و درست ‏انديش به پاداش شايسته ‏كرداري شان

هر آنچه بخواهند در بهشت پرطراوت و زيبا براى آنان هست.


وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ


و افزون بر آنچه آنان بخواهند، نعمت‏هاى ديگرى برايشان آماده است

كه نه فكر آنها را كرده‏ اند و نه در آرزوى آنها بوده ‏اند.


امّا به باور برخى از مفسران منظور اين است كه:

به مردم پروا پيشه و نيك‏ انديش افزون بر پاداش عملكرد شايسته و

خداپسندانه‏ اى كه در خور آن هستند، پاداش و نعمت‏هاى ديگرى نيز

ارزانى می‏گردد

 

مهم نیست که چقدر ...

سخنان بزرگان

http://wisgoon.com/pin/10675959/

" يا كٓريمٓ الصَّفْح "

در جوشن كبير يك عبارتی هست كه می گوييم:

" يا كٓريمٓ الصَّفْح "

معناش خيلی جالبه :
یه وقتی یك کسی تو رو می بخشه ،

اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی

و همیشه یه جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته ،

یه جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره.

ولی یه وقتی ، یه کسی تو رو می بخشه

و یه طوری فراموش می کنه ،

         انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی!


اصلا هم به روت نمیاره،


به این نوع بخشش میگن "صَفح"

و خدای ما اینگونه است ،


از صمیم قلب می گویم


يا كٓريمٓ الصَّفْح

در بدترین ما آنقدر خوبی هست ،


و در بهترین ما آنقدر بدی هست ،


که هیچ یک از ما را شایسته نیست


که از دیگران عیب جویی کنیم.

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩ ،


ﺍﮔﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﺎﺩﺭﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﮑﻨﻢ ،

دنيا ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ

ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ ،

ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ.

پناه میبرم به خدا


از عـیبی که امروز در خود می بینم و


دیروز دیگران را به خاطر هـمان عیـب  ملامت کرده ام.

🌷محتاط باشیم در سرزنش و قضاوت کردن دیگران🌷

https://telegram.me/drsalehmaleki

سخاوت : ﺷﺎﺧﻪ ای از درﺧﺖ ﺑﻬﺸﺘﯽ

 

سخاوت : ﺷﺎﺧﻪ ای از درﺧﺖ ﺑﻬﺸﺘﯽ

+ نوشته شده در جمعه نهم اسفند 1392 ساعت 21:56 شماره پست: 110


 

 سخاوت : ﺷﺎﺧﻪای از درﺧﺖ ﺑﻬﺸﺘﯽ

ﺷﻤﺎ ﻛﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪ؟      

ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ را ! 

یا   ﺑﺨﻴﻞ ﻭ ﺧﺴﻴﺲ را!

ﻛﺴــﻰ ﺭﺍ ﺳــﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺧﺴﻴﺲ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﻴﺎﻳﺪ؟

ﺁﻳﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﺴﻴﺲ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﺧﺴﻴﺲ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ؟

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻃﻮﺭﻯ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺍﺳــﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻛﺴــﻰ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﻨﺪ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺩﺍﺷﺖ. ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﻯ ﻧﻴﻜﻰ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﻴﺰ، ﺑﺨﺸﺶ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ. ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﻛﺴﻰ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﻳﻪ ﺍﻯ ﺑﺪﻫﻴﺪ. ﺁﻳﺎ ﺑﺨﺸﺶ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻴﻦ ﻳﻚ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ؟

ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻋﻈﻢ ﺻﻠﻰ ﺍﷲ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺰﺩﻳﻚ  ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺨﻴﻞ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ . ﻣﺴﺘﺪﺭﻙ ﺍﻟﻮﺳﺎﺋﻞ، ﺝ 7، ﺹ 13.

 ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻛﺮﻡﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:

ﺑﺨﻴﻞ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻞ ﻭﺭﺯﺩ.

 ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺍﻟﺸﻴﻌﻪ، ﺝ 7، ﺹ 27؛ ﺟﺎﻣﻊ ﺍﻟﺼﻐﻴﺮ ﺳﻴﻮﻃﻰ، ﺝ 1، ﺹ 173

ﺳــﺨﺎﻭﺕ ﻭ ﺑﺨﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﺴــﺎﺋﻞ ﻣﺎﻟﻰ ﻧﻴﺴﺖ. ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﻯ ﺍﻳﻦ ﺍﺳــﺖ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪ ﻛﻨﻴﻢ. ً ﻣﺜﻼ ﻭﻗﺘﻰ ﮔﻔﺘﻦ ﻳﻚ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﺸﻜﺮﺁﻣﻴﺰ ﻭ ﻳﻚ ﻟﺒﺨﻨﺪ، ﺧﺴﺘﮕﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻦ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﺯﺩﺍﻳﺪ، ﺁﻳﺎ ﺗﺸﻜﺮ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻧﻴﺴﺖ؟

 

 سوره : الفرقان         آیه : 67

وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا﴿۶۷﴾ سوره فرقان

 

and they who when they spend, are neither extravagant nor parsimonious, 

and(keep) between these the just mean 


 سخاوت : ﺷﺎﺧﻪای از درﺧﺖ ﺑﻬﺸﺘﯽ

 

و آنان كه چون انفاق نمايند نه اسراف و تجاوز از حد كنند، و نه سختگيرى نموده و پايين‏تر از حد روند، و (انفاقشان) ميان اين دو روش، حد وسط و عادلانه است. ترجمه مشکینی

 تفسير آيه اين است كه: بندگان خاصّ خدا كسانى هستند كه دارايى و ثروت خود را نه در راه گناه و بيداد مصرف مى‏كنند و نه از هزينه آن در راه حق و عدالت خوددارى مى‏ورزند، بلكه آن را در راه حق هزينه مى‏نمايند. تفسیر مجمع البيان

 

یکی  ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: 

ﺭﻭﺯﻯ ﺍﺯ ﺍﻳﺸــﺎﻥ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﭼﻴﺴﺖ؟ ( آیه 67 سوره فرقان ) 

ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺸــﺘﻰ ﺳﻨﮓ ﺭﻳﺰﻩ ﺑﺮﺩﺍﺷــﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ، ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﻓﺮﻭ ﻧﺮﻳﺨﺖ. ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺨﻞ ﻭﺭﺯﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﭙﺲ ﻣﺸﺘﺶ ﺭﺍ ً ﻛﺎﻣــﻼ ﺑــﺎﺯ ﻛــﺮﺩ، ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻛــﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﻳﺰﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻻﻯ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﻳﺨــﺖ ﻭ ﭼﻴﺰﻯ ﺩﺭ ﺩﺳــﺘﺶ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﺍﺳــﺮﺍﻑ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻣﺸﺘﻰ ﺳﻨﮓ ﺭﻳﺰﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻛﻤﻰ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ، ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﺍﺯ ﺳــﻨﮓ ﺭﻳﺰﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﺳــﺘﺶ ﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺎﻗﻰ ﻣﺎﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺭﻭﻯ ﺍﺳﺖ. ـ ﻛﺎﻓﻰ، ﺝ4، ﺹ54.

 

ﻫﻤﻴﻦﻛﻪ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢﻋﻠﻴﻪﺍﻟﺴﻼﻡﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪﺍﺵﺷــﺪ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐﭼﺸــﻤﺶﺑﻪ ﻣﺮﺩﻯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ.

ـ ﺍﻯ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ، ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻯ؟

ـ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ.

ﻳﻌﻨﻰ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ؟! ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳــﺆﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛــﺮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﺟــﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﻜــﺮﺍﺭ ﻛــﺮﺩ. ﻭﻗﺘــﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺳــﻮﻣﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﻝ ﺷﺪ، ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ. ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻭﺣﻰ ﻭ ﺍﻣﻴﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ!

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺳــﭙﺎﺱ ﮔﻔﺖ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﻳﺪ.

ـ ﭘــﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺻﻤﻴﻤﻰ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﮔﺰﻳﻨﺪ.

 ـ ﭼﻪ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﺑﺰﺭﮔﻰ! ﺍﻳﻦﻓﺮﺩﻫﺮﻛﻪ ﻫﺴﺖﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺶ! ﺩﻭﺳﺖﺻﻤﻴﻤﻰﺧﺪﺍ؟!

ﺑﻪ ﻣﻦﺑﮕﻮ ﺁﻥ ﻓﺮﺩﻛﻴﺴﺖﺗﺎﻣﻦﻫﻤﻮﺍﺭﻩﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖﺍﻭ ﺑﺎﺷﻢ.

ــ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻰ!

ــ ﻣﻦ؟! ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﭼﻴﺴﺖ؟

 ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻭ ﻭﻳﮋﮔﻰ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻯ. ﺍﻭ ل ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﭼﻴﺰﻯ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻯ( یعنی  ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻋﺠﺰ ﻭ ﻧﻴﺎﺯ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻯ). ﻭ ﺩﻭﻡ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳــﺖ [ﺑﺠﺎ ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻯ] ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻯ .  ـ ﻛﺎﻓﻰ، ﺝ 4، ﺹ 40.

 

 

روایات زیر نمونه‌هایی است که از میان احادیث فراوانی  در باره سخاوت گلچین شده است : 

1- در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله آمده است: «السخاء خلق الله الاعظم( کنز العمال، ج 6، ص 337، حدیث 15926.)، سخاوت، اخلاق بزرگ الهی است»

2- امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «السخاء من اخلاق الانبیاء و هو عماد الایمان ولا تکون المؤمن الا سخیا و لا یکون سخیا الا ذو یقین و همه عالیة لان السخاء شعاع نور الیقین، و من عرف ما قصد هان علیه ما بذل،سخاوت از اخلاق انبیاء است و ستون ایمان است و هیچ فرد با ایمانی وجود ندارد، مگر این که با سخاوت است و هیچ سخاوتمندی وجود ندارد، مگر این که دارای یقین و همت عالیه است، زیرا سخاوت، شعاع نور یقین است وآن کس که بداند چه چیزی را قصد کرده، آنچه را که بذل نموده در نظر او کم اهمیت است» ( بحارالانوار، ج 68، ص 355، حدیث 17.)

3- در حدیث دیگری از امیر مؤمنان علیه‌السلام آمده است: «تحل بالسخاء و الورع فهماحلیة الایمان و اشرف خلالک، به سخاوت و ورع، خود را بیارای که این دو آرایش ایمان و برترین صفات توست. » ( غررالحکم، حدیث 4511.)

 

سوال – اگر مرگ ناگهانی بسراغ ما بیاید و ما نتوانیم آداب قبل از آن را اجرا کنیم چه اتفاقی می افتد ؟

سوال –

اگر مرگ ناگهانی بسراغ ما بیاید و ما نتوانیم آداب قبل از آن را اجرا کنیم چه اتفاقی می افتد ؟

پاسخ -

الان بسیاری از مرگ هایی که اتفاق می افتد مرگ هایی نیست که افرادی در کنار محتضر نشسته باشند و او را رو به قبله کنند و آدابی را درکنار او انجام دهند . متأسفانه اینگونه مرگ ها کم شده و مرگ های ناگهانی زیاد شده است .

تصادفات ،

حوادث غیر مترقبه ،

سکته هایی که در این زمان خیلی زیاد شده

و یا حتی برخی از مریضی هایی که باعث شده افراد بر روی تخت های بیمارستان باشند و بستگان آنها در کنارشان نباشند که در این صورت امکان اجرای آن آداب وجود ندارد . البته تقاضایی که از پرسنل محترم بیمارستان ها اعم از پزشکان و پرستارانی که زحمت می کشند داریم این است که علاوه بر وظیفه ی شغلی خود ، وظیفه ی ایمانی و دینی را نیز در نظر بگیرند . اگر مریضی در حالتی است که آنها تشخیص می دهند علائم مرگ در او مشخص شده حتی الامکان آن آداب واجب را که رو به قبله کردن است انجام دهند . چقدر خوب است که یک پرستار که در لحظه ی آخر در کنار مریضی است که همراهی ندارد تلقین شهادتین کرده ، اسم ائمه را گفته و یا یک سوره ی قرآن بالای سر او بخواند . شبیه این سوال را از پیغمبر اکرم کردند ، پیامبر اکرم (ص) در جمع تعدادی از اصحاب بود که فرمود به شخصی که در شرف موت است شهادتین را تلقین کنید و اگر کسی آخرین کلام زبان او لااله الا الله باشد داخل بهشت می شود . یک شخصی گفت در زمان سکرات موت ما آنقدر گیج و متحیر هستیم که حواس ما نیست این کلمات را بگوییم و این حرف ها را بزنیم . همان موقع جبرئیل نازل شد و به پیامبر اکرم (ص) فرمود الان که در صحت و سلامتی هستید ، زبان شما باز و حواس شما جمع است کلمه ی لا اله الا الله را بگویید اگر می خواهید این کلمه در قلب شما باقی بماند . چون زبان صرف که در قلب نباشد خیلی هنر و ارزشی ندارد . مهم این است که در قلب باشد ، اگر کسی توانست بگوید که چه بهتر اما اگر فرصت نکرد عمده اعتقادات قلبی است . بنابراین به تعبیر سعدی

کنونت که چشم است اشکی ببار

 زبان در دهان است عذری بیار،

کنون بایدت عذر تقصیر گفت

نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت.

علامه محمد تقی جعفری شاگرد یکی از عرفای نجف به نام شیخ مرتضی طالقانی بودند که مرحوم آیت اله بهجت نیز مدتی شاگرد ایشان بودند .

علامه جعفری می گوید دو روز مانده بود به محرم طبق عادت هرروز برای گرفتن درس به خدمت ایشان رسیدم. وقتی وارد شدم ایشان گفتند برای چه آمده ای . گفتم برای گرفتن درس آمده ام . ایشان گفت درس تمام شد . آقای جعفری می گوید من گمان کردم ایشان روزها را اشتباه کرده و فکر می کند ایام تعطیلی محرم شروع شده است . گفتم هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است . او گفتن نه درس دیگر تمام شد . این تعبیر را کردند که خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده ، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نیز یک لااله الا الله گفت و اشک ریخت . فهمیدم که در حال خبر دادن از چیزی است یعنی خبر از مرگ می دهد و اینکه تمام شدن درس را به طور کلی می گوید . گفتم آقا حالا آن درس تمام شد اگر می شود یک درس دیگری به ما بدهید . این شعر را خواند :

تا زدستت می رسد شو کارگر

چون فوتی از کار، خواهی زد به سر.

ما می بینیم در کلمات و دعاهای معصومین به استعداد موت یعنی آمادگی برای مرگ اینقدر اشاره شده است. امام سجاد(ع) یک دعای بسیار زیبایی دارد ، تقاضای من این است که افراد این دعای زیبا را که کوتاه هم است ضبط کرده و حفظ کنند و در سجده ها و یا قنوت های خود بخوانند . دعا این است :

خدایا من از تو می خواهم تعلق و چسبندگی من به دنیا را کم کنی ، به آن سرای ابدیت رو کنم و توجه من بیشتر به عالم ابدی باشد . خدایا آماده شوم برای مرگ قبل از فرا رسیدن آن .

ما همه آشنا هستیم که در معارف، توبه و جبران خطاها واجب فوری است . در مباحث و اعتقادات کلامی ما آمده و همه هم این نظر را دارند و از قرآن مجید نیز استفاده می شود که توبه واجب فوری است . به این خاطر اگر در توبه و جبران خطا ها تأخیر کنیم معلوم نیست که فرصتی برای انسان باقی بماند . من اگر بگویم بعداً جبران می کنم ممکن است بعداً وجود نداشته باشد . الان ماه شعبان است و سه عمل است که در این ماه خیلی به آن توصیه شده است .

اول صدقه ،

دوم صلوات مخصوصاً آن صلوات معروفی که مومنین هنگام ظهر بعد از نماز ظهر می خوانند

و سوم استغفار است .

درست است که هفتاد مرتبه استغفرالله و اتوب علیه در این ماه توصیه شده است ولی توبه و استغفار زمانی کامل است که آن خطاهایی را که می توانم ، جبران کنم و تأخیر نیندازم . مرحوم شیخ مرتضی زاهد پنجاه یا شصت سال پیش در همین تهران زندگی می کرد . پیرمردهایی هستند که از ایشان خاطراتی دارند و من با برخی از آنها برخورد داشته ام . این مرحوم نقل می کند که یک بار بعد از نماز مغرب و عشا که مسئله می گفتم یک مسئله را اشتباه گفتم . وقتی به منزل رفتم متوجه شدم که اشتباه گفته ام. همان شب راه افتاده و به در خانه ی مسجدی هایی که دور و بر منزل ایشان بودند و آنها را می شناختند رفتند وبه آنها گفتند که آن مسئله را اشتباه گفته اند. به در چند خانه که رفتند یک نفر به او گفت حاج آقا چه عجله ای است حالا فردا شب ما می آمدیم آنجا شما آن را تصحیح می کردید . گفت شما عجله ندارید شاید حضرت عزرائیل (ع) عجله داشته باشد وفرصت به فردا نرسد که من آن را تصحیح کنم . این چقدر ارزشمند است و چقدر زندگی را شاد می کند . اینکه رزمندگان در جبهه ها اینقدر نشاط داشتند و شوخ و راحت بودند به این علت است که با مرگ مشکلی نداشتند . درست است که مرگ آنها نیز ناگهانی بود و در یک لحظه خمپاره یا گلوله ای می آمد اما آن ناگهانی به گونه ای بود که آمادگی قبلی داشتند . این آمادگی با این چند چیز ایجاد می شود :

اول توبه و جبران خطاها . یعنی مطمئن نباشیم که فردایی است ، شاید نباشد . اگر حق الله ، نماز و روزه و حجی به گردن من است نباید بی خیال آن باشم . معنا ندارد که یک مومن بی خیال حقوقی که از خداوند متعال ضایع کرده باشد . البته من نمی گویم که فرد همه ی کارهای خود را کنار بگذارد و بایستد فقط نماز بخواند و روزه بگیرد . اگر نماز یا روزه ی قضایی به گردن فرد است روزی یک نماز قضا بخواند . همین مقدار که نشان دهد بی تفاوت نیست کافی است . نباید با واجبات و حرام های خدا شوخی کنیم .

از امیرالمومنین (ع) سوال کردند که آمادگی برای مرگ چیست ؟ ایشان فرمودند : فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر یک زمانی فوت شده قضای آن را بجا بیاور . حرام ها را ترک کرده و تا آنجا که می توانید به صفات اخلاقی خوب مزین شوید. بعد ایشان فرمودند : اگر اینچنین شد دیگر برای فرد فرقی ندارد که چه زمانی مرگ فرا برسد . برای چنین شخصی مرگ ناگهانی به معنای غافلگیرانه معنا ندارد . چون همیشه آماده است و غافلگیر نمی شود .

من این مطلب را از آقازاده مرحوم آقای اراکی شنیدم که یکی از خوبان نجف که معاصر مرحوم میرزای شیرازی بود یعنی آقای فاضل اردکانی یک مرتبه نماز عشای خود را که خواند و شام خود را که خورد گفت نماز خوبی خواندیم ، شام خوبی خوردیم و مرگ خوبی هم می کنیم و همان شب از دنیا رفت . ببینید برای این افراد چقدر آسان و راحت است . پس در جبران حقوق گذشته همانطور که همه ی مومنین می دانند حق الله و بخصوص حق الناس مهم است .

حضرت امام در وصیت ها و نصیحت های خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ایشان می فرماید: بعد از مرگ آنجا که کار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد الرحم الراحمین است . ولی آنجا که کار ما با مردم باشد ، مردم دیگر ارحم الراحمین نیستند و به سادگی نمی گذرند چون همه کم دارند تا یک چیزی از تو نگیرند تو را رها نمی کنند . در سوره ی فجر از مرصاد نام برده شده است و در روایت داریم که مرصاد گذرگاهی است در عالم آخرت . کسی از آن عبور نمی کند اگر حقی به گردن دیگری داشته باشد و مدیون کسی باشد . یعنی صاحبان حق باید راضی باشند تا از آن گردنه و گذرگاه عبورکنیم . آنجا صاحبان حق را می آورند و می گویند تو باید از آنها رضایت بگیری . آنجا دیگر رضایت به یک کلمه ی حلالم کن معمولی تمام نمی شود .

پیغمبر در جمعی از اصحاب فرمود می دانید مفلس به چه کسی می گویند ؟ اصحاب گفتند آن که با جیب خالی کلی بار زندگی بر دوش داشته باشد . پیامبر فرمود این مفلس نیست و فقط بی پول است . مفلس کسی است که در عالم آخرت او را می آورند درحالی که کیسه ی اعمال خیر او خیلی پر است اما او را به همین مرصاد می آورند . صاحبان حق که حقی را از آنها ضایع کرده ، آبرویی ریخته و اذیتی کرده است و مالی از آنها خورده می آورند و باید رضایت بگیرد . در این حالت از کیسه ی خیرات این فرد بر می دارند و به دیگران می دهند تا راضی شوند . اگر اعمال خیر او تمام شد از گناهان و بار دیگران بر روی دوش این فرد می گذارند . پیامبر فرمود مفلس این فرد است که اول باری از خیرات داشت اما الان کیسه ای از گناهان بر دوش دارد . بنابراین اولین وظیفه و آمادگی قبل از مرگ این است . اینکه اگر حقی ضایع شده به وصیت نگذاریم تا دیگران برای ما انجام دهند . دیگران گاهی در اعمال خود مانده اند .

بازماندگان ، بعد از مرگ تا چند روز داغ هستند و بعد شاید فراموش کنند . بعد از آن ما می مانیم و کوله باری از سختی ها و معطلی های آن طرف. دومین وظیفه این است که افرادی که می توانند و برای آنها امکان پذیر است کفن تهیه کنند . از مرحوم آیت الله بهجت است که تهیه ی کفن عمر را طولانی می کند . روایتی در وسایل الشیعه است که می فرماید: اگر کسی کفن را تهیه کند و هر از گاهی به آن نگاه کند جزو غافلین نیست و هر موقع به آن نگاه کند اجر و ثواب به او می دهند . سومین چیزی که خیلی به آن توصیه شده بحث وصیت است .

در روایات ما وصیت نشانه ی عقل شمرده شده و حقی است به گردن یک مسلمان . ما حتی در آیه ی قرآن داریم که کسانی که نشانه های مرگ برای آنها ظاهر شده الزام است که وصیت کنند به عنوان یک وصیت شایسته برای خویشان و بستگان آنها ، این یک حقی است به گردن متقین . نکته ی اول اینکه بهترین وقت وصیت در زمان صحت و سلامتی است که انسان علائمی از مرگ را نمی بیند . ولی آخرین وقت وصیت زمانی است که انسان علائم مرگ را می بیند . قرآن اشاره به این آخرین وقت کرده که وقتی انسان این علائم را می بیند دیگر آخر کار است . پیامبر اکرم (ص) یک تعبیری دارد که وصیت را زیر بستر و بالین خود قرار دهید، منظور اینکه وصیت اینقدر در دسترس باشد . اگر کسی حقی به گردن خود دارد چه حق الله و چه حق الناس واجب است که وصیت کند . این وصیت یا می تواند شفاهی باشد و یا اینکه آن را بنویسد . اما اگر حق الناس و حق اللهی به گردن او نیست ، خمس و زکات ، بدهی، نماز و روزه ای به گردن ندارد و حقی از کسی ضایع نکرده ، این وصیت برای او مستحب موکد است . تکلیف است که اگر دارای اموالی است دیگران بدانند چه باید بکنند . البته وصیت تنها بخاطر اموال نیست و می تواند برای توصیه های خیری باشد که تجربه های زندگی به او آموخته است . همانطور که امیرالمومنین (ع) به فرزند خود امام حسن (ع) آن وصیت های بسیار ارزشمند را دارد . اما در عین حال اگر کسی اموال دارد و حقوقی به گردن او نیست مستحب موکد است که وصیت کند . سومین مطلب این است که وصیت ها عادلانه باشد . گاهی اوقات برخی از افراد خیلی مقدس می شوند و همه ی اموال خود را می بخشند و حق فرزندان نادیده گرفته می شود و یا به بعضی از فرزندان بیشتر می دهند . پیامبر اکرم (ص) شنیدند که یکی از مسلمین تمامی اموال خود را در زمان حیات خود بخشیده در حالی که فرزندان او محتاج هستند .

پیامبر (ص) فرمود: با این فرد چه کار کردید . گفتند در قبرستان مسلمین او را دفن کردیم . پیامبر فرمود: اگر من بودم اجازه نمی دادم او را در قبرستان مسلمین دفن کنید . کار این فرد مومنانه نبوده . نکته ی چهارم مقدار وصیت است . درست است که تا وقتی شخص زنده است مالک تمامی اموال و دارایی های خود است اما پس از مرگ فقط در یک سوم از اموال خود اختیار دارد . یعنی فقط مالک ثلث اموال است . با اینکه همه ی اموال را او تهیه کرده اما دو سوم اموال بعد از مرگ متعلق به او نیست . اگر کسی می خواهد وصیت کند که بعد از مرگ من این مقدار نماز و روزه برای من بگیرید ، یا بعد از مرگ من اموال من را وقف کنید و یا خانه را به همسر من بدهید، این بخشش ها و وصیت ها اگربیش از مقدار ثلث باشد ارزش ندارد .

مثلاً اگر کل مال صدو بیست میلیون تومان است تا چهل میلیون تومان فقط می تواند وصیت کند اگر بیشتر شد به شرطی که همه ی وراث اجازه دهند قابل اجرا است واگر نه فقط تا ثلث . البته آن چیزی که ما در روایات داریم این است که اگر شخصی که می خواهد وصیت کند ، فرزندان او احتیاج دارند مستحب است تا یک چهارم و یک پنجم مال را وصیت کند . آخرین نکته این است که حضرت امیرالمومنین (ع) فرمودند :

بهترین وصیت این است که خود فرد وصی خود باشد . یعنی آن کارهایی که دیگران می خواهند برای او انجام دهند خود او انجام دهد . چرا انسان برای بعد بگذارد، انسان بهتر است تا وقتی که زنده است ببخشد و فرزندانی را که الان احتیاج دارند تأمین کند تا آنها دعا کنند . داریم که کسی وصیت کرد بعد از مرگ انبار خرمایی را به صدقه بدهند . بعد از مرگ او این کار را کردند. پیغمبر اکرم (ص) رسید یک عدد خرما در آن انبار مانده بود ، فرمود اگر این یک عدد خرما را خود او در زمانی که زنده بود انفاق می کرد بهتر از کل انبار خرمایی است که بعد از او به صدقه داده شد. چون اسلام به دنبال رشد فرد است و اینکه تعلق او از دنیا کنده شود . درست است که بعد از مرگ هم صدقه فایده دارد ولی آن کار قبل از مرگ فایده ی بیشتری دارد .

پسری بود که مدام به پدر خود می گفت یک مقدار از این اموال را در راه خدا بده . آن پدر می گفت بعداً وصیت می کنم . یک شبی در کوچه ای در حال گذر بودند در آن زمان برق نبود ، این پسر فانوس را که باید در جلوی پدر نگاه می داشت تا کوچه روشن شود پشت سر او نگاه داشت . پدر گفت جلو بیا نور باید جلو باشد چرا پشت سر رفته ای؟ پسر گفت من هم همین را می گویم ، نور باید جلو باشد و انسان عمل راباید جلوجلو بفرستد.

برگ سبزی به گورخویش فرست کس نیارد زپس، تو پیش فرست . این نکات: توبه و جبران خطاها و حقوق ضایع شده ، وصیت ، تهیه ی کفن و احیاناً تربت اباعبداله (ع) همان مصادیق آمادگی برای مرگ است .

ان مع العسر یسرا

دعا می کنم برای تو برای خودم برای همه مان

دعا می کنم برای تو
برای خودم
برای همه مان
کسی چه می داند
شاید خدا دسته جمعی نگاه مان کرد
دعا می کنم
برای دل هایمان
برای چشم هایمان
برای گریه و خنده هایمان
دعا می کنم مهربان خدای من!!!
می دانم که تا آسمان راهی نیست
ولی تا آسمانی شدن راه بسیار است
این دست های خالی به سوی تو بلند می شود
ما بی سلیقه ایم
طلب آب و نان می کنیم
تو خود ای خزآنه دار بخشش ها
بهترین ها را برایمان مقدر کن…

یک آینه تو باشی اگر انعکاسمان

یک آینه تو باشی اگر انعکاسمان ـ

تقدیم به ساحت ولی عصر ( عج ) 

ای ناگهان ظهور کبوتر در آسمان

ای آشنای گمشده ناشناسمان

ای دامنت همیشه پر از ابرهای خیس

پژمرد بی حضور تو گل­ های یاسمان

هفت­ آسمان ستاره فرو می­چکند سر

یک آینه تو باشی اگر انعکاسمان

در امتداد پاک کدامین سپیده ­ای ؟

ما مانده­ ایم و نیمه شب التماسمان

می­ ترسم اینکه سخت فراموشتان کنند

قوم همیشه شب­ زده ناسپاسمان

فردا بیا و حسرت ما را بهانه کن

پایان بده به غربت مرگ و هراسمان

 

    

قادر دلاورنژاد    

 

 

                                      

 

 

وابستگی به دنیا یا دنیا پرستی

 

 

وابستگی به دنیا
+ نوشته شده در شنبه دهم اسفند 1392 ساعت 1:30 شماره پست: 111
از پست های حذف شده

 

 

وابستگی به دنیا یا دنیا پرستی

 

   

حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای

گفت: یا خوابی است یا وهمی است یا افسانه ای

گفتمش احوال عمر ای دل بگو با ما که چیست؟

گفت: یا برقی است یا شمعی یا پروانه ای

گفتمش اینان که می بینند چون دل بسته اند؟

گفت: یا کورند یا مستند یا دیوانه ای

 

 
 

اثرات مرگبار وابستگی به دنیا در قرآن،در ایات متعددی دوستی دنیا و ترجیح آن بر آخرت و پی‏آمدهای آن با عبارات مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است.

1- الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا ۚ أُولَـٰئِكَ فِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ ﴿٣

سوره ابراهیم آیه 3 ( ترجمه مشکینی )

همانها كه زندگى دنيا را دوست دارند و بر آخرت ترجيح میدهند و (مردم را) از راه خدا بازمیدارند و آن را كج و منحرف می ‏طلبند (قوانين آن را منحرف معرفى مى‏كنند و مردم را از آن منحرف میسازند) آنان در گمراهى دور و درازى هستند.

در سورهء بالا ،کافران را معرفی می‏کند و با ذکر سه صفت،وضعشان را کاملا مشخص می‏سازد،بطوریکه مسلمانان بتوانند در اولین برخورد آنها را بشناسد.

 

  


 

یکی از این‏ سه صفت اینست که:"آنها کسانی هستند که زندگی پست این جهان را به زندگی آخرت مقدم می‏شمارند"

الذین یستحبون الحیوة الّدنیا علی الآخرة

بخاطر همین روحیه،ایمان و حق و عدالت و شرف و آزادگی و سربلندی را که از ویژگیهای‏ علاقمندان زندگی جهان دیگر است،فدای منافع پست و شهوات خود می‏سازند.

در این آیه گرچه ظاهر"یستحبّون‏"اینست که انسان تلاش در محبت چیزی می‏کند،و لکن این کلمه هر گاه با کلمهء"علی‏"متعددی شود،معنی مقدم داشتن و ترجیح را می دهد که ریشهء آن دوستی به دنیا و وابستگی شدید به‏ آن می‏باشد. و در سورهء نحل آیه 107،در مقام بیان حالات کسانی است که بعد از ایمان آوردن،کافرشدند و مرتد گشتند.

خداوند در این آیه عاقبت اینها را که عذاب الهی است بیان می‏کند و علت مرتد شدن آنها را اینگونه بازگو می‏کند:

2 -  ذَلِك بِأَنَّهُمُ استَحَبُّوا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلي الاَخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكفِرِينَ‏(107) سوره نحل  ( تفسیر المیزان )

و اين بدان سبب است كه آنها زندگي اين دنيا را از دنياي ديگر بيشتر دوست داشته‏اند و خدا گروه كافران را هدايت نمي‏كند

 و بدیهی است که بدنبال ترجیح و یا مقارن آن،مرحله انتخاب فرا می‏رسد و انسان غافل‏ از خدا،تنها دنیا را برای زندگی خویش انتخاب می‏کند و به آخرت پشت می‏نماید.و در قرآن‏ از این معنا(انتخاب دنیا بجای آخرت)اینگونه تعبیر شده است:

 چنانکه خداوند در سوره‏"النازعات می‏فرماید:

  3-  فَأَمَّا مَن طَغَى (37 ) وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ( 38 ) فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى ( 39 )

امّا آن كسى كه طغيان ( سرکشی ) كرده‏، «37» 

و زندگى دنيا را ( این دنیا ) مقدّم داشته ( برگزیده ) ‏، «38» 

مسلّماً ( بی گمان ) دوزخ جايگاه اوست‏  «39


 آری،دوزخ لازمهء طبیعی حالت طغیان و انتخاب دنیا در مقابل آخرت می‏باشد

 آثار وابستگی به دنیا:

دنیا پرستی:

انتخاب در برابر آخرت علاوه بر اینکه خود مذموم است،و مانع از تکامل روح و پرواز نفس انسان در عالم معنویات و سیر بسوی "الله‏"می‏باشد آثار سوء متعدد را نیز در بردارد که بنوبهء خود قابل توجه است.

 حسرت در دنیا:

اگر علاقه بدنیا از حد متعارف زیاد باشد و حرص و طمع و آز و آرزوی آن،افزون گردد و در برابر ،امکانات انسان از قوای بدنی و فکری تا اسباب ظاهری و مادی و معنوی برای تحقق‏ خواست‏ها و تمایلات محدود شود.طبیعی است که انسان در برابر آنچه از دستش رفته و ارزوهایش تحقق نیافته است حسرت می‏خورد،و علاوه بر این در روز قیامت عذاب الهی را می‏بیند که بر او مسلط می‏شود و از کردهء بد خویش و اقبال زیادش به دنیا و عدم توشه و آذوقه‏ آسایش در آخرت،دچار ندامت می‏گردد و حسرت او را آزار می‏دهد که چرا از متاع دنیا به‏ مقدار نیاز اکتفا نکردم،

و چرا مال و ثروت را در راههای صحیح خداپسندانه مصرف ننمودم؟

چرا سرمایهء عمر را به بطالت گذراندم،

و چنانکه باید وسائل آسایش و راحتی سرای آخرت‏ تأمین ننمودم.

همه این افکار باعث حسرت و ندامت او می‏گردد امام صادق(ع)از جدش رسول خدا(ص)نقل می‏کند:

"من لم یتغیّر بعزاء اللّه تقطّعت‏ نفسه حسرات علی الدنیا":

((کسی که صبر نکند و خود را راضی ننماید به مقداری که خداوند او را از مال دنیا روزی کرده است،نفس او دچار حسرتها می‏گرد د-که او را می‏آزارد ))  -


در این روایت،علاوه بر بیان اصل حسرت که دامنگیر دنیاپرستان می‏شود،راه علاج‏ "بیماری حسرت خوری‏"را نیز نشان می‏دهد،و آن راضی بودن به آنچه از روزی به او داده‏ شده،یعنی خداوند که روزی او را مقدار معین و باندازه،قرار داده است،لابد حکمتی در او هست و مصلحت شخص او در آن وجود دارد.انسان نباید در مقابل این مصلحت خدائی که‏ متناسب با وضع روحی و جسمی و قوای بدنی و شرائط موجود خارجی و میزان کوشش و تقلای‏ او دارد مقاومت کند،و مسلما نتیجهء آن جز انواع حسرتها چیز دیگری نیست .

 

انواع حسرت‏ها:

بدیهی است حسرتها یکنواخت نیستند و شدت و ضعف دارند.در مواردی ممکن است‏ حسرت شدید باشد،آنجا که علاقه و حب به دنیا و مال دنیا شدید باشد،و ممکن است در برخی‏ از موارد شدید نباشد،بهرحال این قاعده درست است که شدت حسرت با شدت علاقه بدنیا و وابستگی به آن در رابطهء مستقیم قرار دارد.
امام صادق(ع)فرمود:

"من کثرا شتباکه بالدنیا کان اشدّ لحسرته عند فراقها" :

((کسی که روابط او با دنیا زیاد باشد،بهنگام جدائی از آنها،حسرت او نیز زیادتر است.))


جالب اینست که در برخی از روایت امام اینگونه فرمودند:

"من رای ماله فی میزان‏ غیره فادخله الله به النار و ادخل وارثه به الجنّة" :

((کسی که در روز جزاء ببیند که مال او (که با زحمات فراوان آنرا بدست آورده است)در میزان اعمال دیگران قرار دارد و این مال، صاحبش را به جهنم می‏برد،ولی وارثش بتوسط همین مال به بهشت می‏رود.))
این روایت به این معنا است که:

مال وسیله‏ای بیش نیست،و مهم این است که مال از کجا تهیه و در چه راهی مصرف می‏شود؟ممکن است صاحب مال بوسیلهء این مال به دوزخ‏ برود،و همین مال در دست کسانی قرار گیرد و آنرا در جای نیکو مصرف کنند و به بهشت بروند

کیفیت حسرت و معنا آن:

درروایتی از امام صادق(ع)در مورد آیه زیر از آنحضرت سئوال کردند:
"
کذلک یریهم اللّه اعمالهم حسرات عظیم‏"(بقره/167):

((خداوند در روز قیامت‏ نتیجه اعمال آنها را نشان می‏دهد،در حالیکه همراه آن دچار حسرتها هستند))

فرمود:

این‏ آیه در مورد مردی است که مال خود را ترک کند و از دنیا برود و در اثر بخلی که دارد آن را در طاعت خداوند مصرف نکند،و این مال را،دیگری صاحب بشود و او این مال را در طاعت خدا بکاربرد،یا در معصیت او،و بهر حال صاحب مال در روز قیامت دچار حسرت و ندامت می‏گردد؛ اگر در اطاعت خدا بکار برد،صاحب مال در روز قیامت مال خود را می‏بیند که در میزان اعمال‏ دیگری قرار گرفته است و دچار حسرت می‏شود که از مال او دیگری بهره برده،و او بی‏بهره‏ است،و اگر در معصیت خدا مصرف گردیده،باز دچار حسرت می‏شود که با مال او معصیت خدا انجام گرفته است. (مستدرک ج 3 ص 646) 
 

 

   

.

بدون شک اسلام، جهان مادی و زیست در آن را، ولو به زیستی در حد اعلا را، شایسته این که کمال مطلوب انسان قرار گیرد نمی‏داند، زیرا

اولا در جهان بینی اسلامی جهان ابدی و جاویدان، در دنبال‏ این جهان می‏آید که سعادت و شقاوتش محصول کارهای نیک و بد او در این‏ جهان است

و ثانیا مقام انسان و ارزشهای عالی انسان برتر و بالاتر از اینست که خویشتن را " بسته " و اسیر ، و " برده " مادیات این جهان‏ نماید. اینست که علی ( ع ) مکرر به این مطلب اشاره می‏کند که دنیا خوب جائی‏ است اما برای کسی که بداند این جا قرارگاه دائمی نیست، گذرگاه و منزلگاه او است : «

و لنعم دار ما لم یرض بها دارا»

 خوب خانه‏ای است دنیا ، اما برای کسی که آن را خانه خود ( قرارگاه خود ) نداند (نهج البلاغه، خطبه 223 (

الدنیا دار مجاز لا دار قرار ، فخذوا من ممرکم لمقرکم

 دنیا محل گذر است و آخرت سرای ماندن، پس از گذرگاه خود توشه ای برای قرارگاه خود برگیرید ( نهج البلاغه، خطبه 203(

 

دنیا سرای راستی است

 برای کسی که آن را باور دارد ،

سرای ایمنی ( از عذاب الهی) است برای کسی که فهمید و آنچه را خبر داد، دریافت نمود ،

 سرای توانگری است برای کسی که از آن ره توشه برداشت .

 

  از مفاسد محبت به دنیا ترس از مرگ است و این ترس، غیر از ترسی است که مؤمنان دارند

 

 

گویند درویشی، نام ملا احمد نراقی و تعریف کتاب معراج السعاده ی او را شنیده و به توهّم این که این فقیه بزرگ، فردی منزوی و زاهد (به معنای منفی) است، به شدّت مرید و شیفته وی شده بود ؛ زیرا در مسلک درویشان و صوفیان، گوشه نشینی و بی تفاوتی نسبت به امور و مشکلات مردم، ارزش و زهد تلقی می گردد و مسئولیت داشتن و از طریق آن به گرفتاری های مردم رسیدگی کردن ضد ارزش به شمار می آید.

به همین سبب روزی درویش به قصد زیارت ملا احمد نراقی وارد کاشان می شود و چون دستگاه ریاست، رفت و آمد و مراجعه مردم را به وی می بیند، اندکی از ارادتش نسبت به او کاسته می شود و از سوی دیگر ملا احمد نراقی هم در دیدارهایی که با درویش انجام می دهد متوجه این موضوع می گردد، روز سوم درویش می گوید که تصمیم دارد به کربلا برود.

ملا احمد در جواب می گوید : چه بهتر که من هم چنین قصدی داشتم پس صبر کن تا با هم حرکت کنیم. در اینجا درویش می پرسد، چند روز باید صبر کنم تا شما آماده شوید؟

جواب می شنود :

همین الآن مهیّا هستم. این سخن باعث شگفتی درویش شده، پرسش را دوباره تکرار می کند و جواب را دوباره به همان ترتیب دریافت می نماید، سپس با هم این سفر را آغاز می کنند. وقتی به چند فرسخی قم می رسند به خاطر رفع خستگی در کنار چشمه ای اطراق می کنند، در این حال درویش به نظر ناراحت می رسد و به فکر فرو می رود. ملا احمد نراقی علت را می پرسد، درویش می گوید، کشکول خود را در خانه شما جا گذاشتم، نراقی می فرماید : این که چیزی نیست وقتی از سفر بازگشتیم، آن را تحویل می گیری، او قبول نمی کند و می گوید : من به این کشکول خیلی علاقمندم، ملا احمد سوال می کند : آیا نمی توانی مدتی بدون کشکول باشی؟

او جواب می دهد : من تبرزین خودم را می خواهم و آماده بازگشت به کاشان می شود، در این هنگام آن فقیه زاهد و پارسا می فرماید »

ای درویش! من به آن ریاست و مقام و منزلتی که در کاشان دارم، این قدر پابسته 

نیستم که تو، به این کشکول خود وابسته ای؟! .    

 

 

دلت که گرفت ،



دلت که گرفت ،


دیگر منت زمین را نکش !


راه آسمان باز است ...


پربکش !


او همیشه آغوشش باز است ،


نگفته تو را می خواند ...




 

دوست ، دوست نیست ...

بي تو هواي خانه ي ما سرد مي شود( سلمان هراتی )

بي تو هواي خانه ي ما سرد مي شود( سلمان هراتی ) 


                                                                                                              
اي عشق

 

  *


بي تو هواي خانه ي ما سرد مي شود


برگ درخت باور ما زرد مي شود

شب بي تو روي صبح نمي بيند اي دريغ


خورشيد بي تو منجمد و سرد مي شود

زيباترين بهانه در اينجا حضور توست


ور نه زمين هوايي و ولگرد مي شود

در غيبت بهار درخت از چه بشکفد؟


باران که نيست باغچه دلسرد مي شود

امکان هر ترانه تويي اي ملايمت


ورنه ترانه زمزمه ي درد مي شود

 


سلمان هراتي

 

حلول ماه رجب المرجب و ولادت امام محمد باقر(علیه السلام) بر همگان مبارک باد

اين الرجبيون،

مبارک باشدآمدن ماهی که اولین روزش باقری،

سومینش نقوی،

دهمینش تقوی،

سیزدهمینش علوی،

نیمه اش زینبی

و بیست وهفتمش محمدی است

امام باقر(ع)فرمودند:

اگرمؤمنی رادوست داریدآمدن ماه رجب رابه اومژده دهید.

    بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ


یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْر وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ یا مَنْ یُعْطى مَنْ سَئَلَهُ یا مَنْ یُعْطى مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَه اَعْطِنى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ جَمیعَ خَیْرِالدُّنْیا وَ جَمیعَ خَیْرِالاْخِرَه وَاصْرِفْ عَنّى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّالدُّنْیا وَ شَرِّالاْخِرَةِ فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوص ما اَعْطَیْتَ وَ زِدْنى مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ یا ذَاالنَّعْمآءِ وَالْجُودِ یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتى عَلَى النّارِ
التماس دعا

ادامه نوشته

ولادت با سعادت پنجمین نور ولایت ، امام محمد باقر علیه السلام بر   شعیان و دوستداران  خاندان عصمت و ط

خدا ...

(از پست های حذف شده قبلی)

بدون شرح : 

  عکس گرفته شده توسط کوهنورد همشهری آقای ستاری 

از این عکس چه چیزی عایدتان می شود اگر خواستید در قسمت نظرات بنویسید  . 

 1- ندای فضیلت (آقا مهدی )

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم


کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

 

2- هجران - شوق وصال ( خانم گل )

پشت این کوه قشنگ
که همه پُر شده از صخره و سنگ
سبزه زاریست که دل میبرد از سینه تنگ
آبشاریست سرانجامش رود ، که خروشان شده ،
فریاد کنان . . . با نوای فرحی میگذرد ، تا به دریا . ..

 

3-

 در كتاب چار فصل زندگي
صفحه ها پشت سرِ هم مي روند
هر يك از اين صفحه ها، يك لحظه اند
لحظه ها با شادي و غم مي روند...
گريه، دل را آبياري مي كند
خنده، يعني اين كه دل ها زنده است...
زندگي، تركيب شادي با غم است
دوست مي دارم من اين پيوند را
گر چه مي گويند: شادي بهتر است
دوست دارم گريه با لبخند را

"مرحوم قیصر امین پور"

 4- 

مواقع شادی ، ستایش “خدا”
مواقع سخت ، یافتن “خدا”
مواقع آرام ، پرستش “خدا”
مواقع دردناک ، اعتماد به “خدا”
و در تمامی مواقع تشکر از ” خدا ” را فراموش نکنیم!!

5- 

 

 

 

تامل و اندیشه 1

چوخ آز آدامی حاققـا اینـاندیرمـاق اولــور

چوخ آز آدامی حاققـا اینـاندیرمـاق اولــور

چوخ آز آدامین حاققینی قاندیرماق اولـور

نئیـلیم کی مچید آغاجی اولدون آی اورک

نه یارماق اولور سنی، نه یاندیرماق اولور

حکایت نماز عجیب یک دختر بچه

 

 حکایت نماز عجیب یک دختر بچه

 

به گزارش جهان، حاج آقا ... تعریف می ‏كرد: در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله، ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت.

نوشت که ستاد اقامه نماز! شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است كه:
 در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند. یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم: نماز نخواندم، گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفت: برویم به راننده بگوییم نگه‌دار. پدر گفت: راننده كه بخاطر یک دختر بچه نگه نمی‌دارد، گفتم: التماسش می‌کنیم. گفت: نگه نمی‌دارد. گفتم: تو به او بگو. گفت: گفتم كه نگه نمی‌دارد، بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، اما دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم. می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون. دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو. شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت.
 
قرآن یک آیه دارد می‌گوید:
کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرین‌کاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/۹۶ یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها می‌گذاریم. لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.
 
شاگرد شوفر نگاه کرد و دید كه دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو می‌گیرد، پرسید: دختر چه می‌کنی؟ گفت: آقا من وضو می‌گیرم، ولی سعی می‌کنم آب به كف اتوبوس نچکد. بعدش هم می‌خواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک كمی نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا، ببین این دختر بچه دارد وضو می‌گیرد.
 
راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید، در آینه هم دختر را می‌دید. مدام جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید. مهر دختر در دل راننده هم نشست. راننده گفت: دختر عزیزم، می‌خواهی نماز بخوانی؟ صبر كن، من می‌ایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرین.
چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی: وایسا، گوش نمی‏ دهد. او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، اما برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست.
 
دختر می‌گفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن. یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاهش کردند. یكی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم. شخص دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین ایستاد. یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می‏ گفت: یک مرتبه دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز می‌خوانند. می‏ گفت: شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم، لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.

 

 

منبع مطلب: http://worldprayer.ir/post/325

 

بهشت همین جاست

آغیز یِئمیشی

آغیز یِئمیشی

 
شهریار
 

بیر گون آغیز قالار بوش

بیر گون دُولی داد اُولار

گون وارکی هئچ زاد اولماز

گون وارکی هر زاد اولار

بختین دورا باخارسان

یادیار قوهوم قارداشدی

آمما  بختین  یاتاندا

قوهوم قارداش یاد اولار

چالیش آدین گلنده

رحمت اوخونسون سنه

دونیادا  سندن  قالان

آخیردا  بیر آد اولار

گُوردون ایشین اَگیلدی

دورما ،اَکیل،گؤزدَن ایت

دوستون گؤره ر داریخار

دوشمن گؤره ر شاد اولار

زمان سسی از شهریار

زمان سسی


صبح اولدی هر طرفدن اوجالدی اذان سسی!
گـــویا گلیــــر ملائـکه لــــردن قــــرآن سسی!!!
بیر سس تاپانمیـــرام اونا بنزه ر، قویون دئییم
بنزه ر بونا اگـر ائشیدیلسیدی جـــان سسی !!!
(صبح شد و از هر سمت ، صدای اذان بلند شد ! گویا که از فرشتگان ، صدای قرآن می آید !!! صدایی مثل آن نمی یابم ، بگذارید بگویم که اگر صدای جان شنیده می شد ، به آن شبیه بود !!!)
سانکی اوشاقلیقیم کیمی ننیمده یاتمیشام ...!
لای لای دئییر منه آنامیـــن مهربـــان سسی !
سـانکی سفرده یم اویادیــرلار کی دور چاتاخ!
زنگ شتر چالیر ، کئچه رک کـــاروان سسی!!!

(گویا بسان دوران کودکیم که در گاهواره آرمیده ام ، صدای مهربان مادرم برایم لالایی می گوید ! یا اینکه در سفر هستم و بیدارم می کنند که برخیز تا به مقصد برسیم ! زنگ شتر نواخته می شود که کاروان دارد عبور می کند !!!)
سانکی چوبان یاییب قوزونی داغدا نی چالیر !
رؤیا دوغـــور قوزی قولاغیندا چوبـــان سسی !!!
جسمیم قوجالسادا هله عشقیم قوجالمیوب
جینگیلده ییـر هله قولاغیمدا جـــوان سسی !

(یا اینکه چوپان ، گوسفندان را پراکنده است و در کوه نی می زند و این صدای چوپان در گوش گوسفندان رویا می آفریند !!! اگر جسمم هم پیر شده باشد ، هنوز عشقم پیر نشده است ! و در گوشم هنوز صدای جوانی طنین انداز است !!!)
سانکی زمان گوله شدی منی گوپسدی یئره
شعریم یازیم اولوب ییخیلان پهلـــوان سسی !!!
آخیر زماندی بیر قولاق آس عرشی تیتره دیـر ...
ملت لرین هــارای ، مددی ، الامـــان سسی !!!

(یا اینکه زمان با من کشتی گرفته و مرا به زمین کوبیده است ! و شعر و نوشته هایم همانند صدای پهلوان به زمین خورده است !!! آخرالزّمان شده و گوش فرا دهید که فریاد کمک خواهی مردم ، عرش را به لرزه درمی آورد !!!)
انسان خـزانی دیر تؤکولور جـان خزه ل کیمی
سازتک خزه ل یاغاندا سیزیلدار خزان سسی !!! 
قیرخ ایلدی دوستاغام قالا بیلمز او یاغلی سس ...
یاغ سیز سادا قبـول ائله مندن یــاوان سسی !

(پاییز انسانی است و جان ها همانند برگ پاییزی به زمین می ریزند ! برگ های پاییزی وقتی می ریزند ، پاییز همانند ساز ، ناله سر می دهد ! چهل سال است که زندانی ام و دیگر آن صدای مؤثر باقی نمی ماند ! اگر صدای من بی تأثیر هم باشد ، تو این صدای کم ارزش را از من قبول فرما !!!)
من ده سسیم اوجالسا گرک دیر ،یامان دئییم ...
ملت آجیخلی دی اوجـــالیبدی یامـان سسی !!!
دولدور نواره قوی قالا ، بیــر گون ، بـو کؤرپه لر
آلقیشلاسینلا ذوق ایله بیزده ن قالان سسی !

(اگر صدای من هم بلند شود ، باید که فحش بدهم ... مردم گرسنه اند و صدای بد و بیراه بلند شده است !!! این صدا را در نواری ذخیره کنید تا این کودکان ، روزی با شوق تمام به استقبال این صدای از ما به یادگار مانده بروند !!!)
مقناطیس اولسـا سسده چکر ، انقلابــــدا باخ !
آزادلیـق آلــدی سرداریمیــن قهرمــان سسی !
انسان قوجالمیش اولسا ،قولاخلار آغیرلاشار
سانکی یازیق قولاخدا ،گورولدور زمان سسی !

(اگر در صدا جاذبه وجود داشته باشد ، انسان را به سوی خود جلب می کند ! ببینید که در انقلاب ، صدای سردار قهرمان ما ، آزادی را به ارمغان آورد !!! اگر انسان پیر شود ، گوشهایش سنگین می شوند ! و گویا در این گوش بیچاره ، صدای زمان غرّش می کند !!!)
باخ بیر درین سکوته سحر ، هانسی بیر نــوار
ضبــط ایلیـه بیلـــر بئله بیــر جــــاودان سسی ؟
سانجیــر منی بو فیشقا چالانلاردا " شهریـــار " !!!
من نیله ییم کی فیشقـایا بنزه ر ایلان سسی ؟!!!

(هنگام سحر ، به این سکوت ژرف بنگر که کدامین نوار میتواند این صدای جاودان را ضبط نماید ؟!!! شهریارا ! این سوت زن ها مرا نیش می زنند ! من چه کنم که صدای مار به صدای سوت شباهت دارد ؟!!!)

گنجور