سوره شورى، آیات 1 تا 6 , حروف مقطعه
سوره شورى مكى است و پنجاه و سه آيه دارد
سوره شورى، آیات 1 تا 6
بـسـم اللّه الرّحـمـن الرّحـيـم
حـم (1)
عسق (2)
كذلك يوحى اليك و الى الذين من قبلك اللّه العـزيـز الحـكـيـم (3)
له مـا فـى السـموات و ما فى الارض و هو العلى العظيم (4)
تكاد السـمـوات يـتفطرن من فوقهن و الملئكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض الا ان اللّه هـو الغـفور الرّحيم (5)
و الذين اتخذوا من دونه اولياء اللّه حفيظ عليهم و ما انت عليهم بوكيل (6)
ترجمه آيات
به نام خداوند بخشنده مهربان
حم (1) عسق (2)
اين چنين خداى عزيز حكيم به سوى تو و به سوى انبياى قبل از تو وحى مى فرستاد (3).
خدايى كه آنچه در آسمانها و در زمين است ملك او است و او على و عظيم است (4).
(اين وحى آن قدر عظيم است كه مبداء نزولش يعنى ) آسمانها، نزديك است از بالا شكافته شـود و مـلائكـه هـم (كـه مـى بـيـنـنـد خـداونـد بـنـدگـان خـود را مهمل نگذاشته به منظور هدايتشان وحى مى فرستد) او را تسبيح و حمد مى گويند و براى سكنه زمين استغفار مى كنند، و اعلام مى دارند كه بدانيد خدا آمرزگار رحيم است (5).
و كـسـانـى كـه غـيـر از خـدا اوليـايى مى گيرند باز خدا نگهبان آنها است و تو بر آنان وكالت ندارى (6).
بيان آيات
اين سوره پيرامون مسأله وحى سخن مى گويد كه خود نوعى تكلم از ناحيه خداى سبحان بـا انـبـياء و رسل او است. همچنان كه مى بينيم در آغاز مى فرمايد (كذلك يوحى اليك و الى الذيـن مـن قـبلك اللّه...) و در آخر هم مى فرمايد (و ما كان لبشر ان يكلمه اللّه الا وحيا) - تا آخر سوره. و نيز در بين سوره هم چند نوبت سخن از وحى مى آورد، يكجا مى فرمايد: (و كذلك اوحينا اليك قرآنا عربيا)... جايى ديگر مى فرمايد: (شرع لكم من الديـن مـا وصـى بـه نـوحـا...) و نـيـز مـى فـرمـايـد: (اللّه الذى انـزل الكـتـاب بـالحـق و المـيـزان...) و همچنين چند نوبت در سوره سخن از رزق به ميان آورده چون وحى خود رزقى است براى انبياء.
بـنـابـرايـن مسأله وحى موضوعى است كه در اين سوره محور كلام قرار گرفته. و اما مطالب ديگر از قبيل آيات توحيد و صفات مؤمنين و كفار، و سرانجامى كه هر يك از اين دو فريق دارند، و بازگشتشان به خداى سبحان در روز قيامت، از باب (الكلام يجر الكلام حرف، حرف مى آورد) مى باشد، و منظور اولى سوره نيست.
ايـن سـوره در مكه نازل شده - مگر چند آيه آن كه استثناء شده است، و آن آيه (و الذين اسـتـجـابـوا لربـهـم ) تـا آخـر سـه آيـه، و يـكـى هـم آيـه (قـل لا اسـالكـم عليه اجرا الا الموده فى القربى ) تا آخر چهار آيه است كه در باره اش - ان شاءاللّه - سخن خواهيم گفت.
حم عسق
اين پنج حرف از حروف مقطعه است كه در اوائل چند سوره از سوره هاى قرآنى آمده، و اين از مختصات قرآن كريم است و در هيچ كتاب آسمانى ديگر ديده نمى شود.
مـفـسـريـن - قدماء و متأخرين - در تفسير آنها اختلاف كرده اند، و صاحب مجمع البيان، مـرحـوم طـبـرسـى در تـفـسـيـر خـود يـازده قـول از آنـهـا در مـعـنـاى آن نقل كرده.
يازده قول در معناى حروف مقطعه
1- ايـن حـروف از مـتـشابهات قرآن است كه خداى سبحان علم به آن را به خود اختصاص داده، و در ذيـل آيـه هـفـتـم از سـوره آل عـمـران فـرمـوده : (تاءويل متشابهات را جز خدا كسى نمى داند.)
2- هر يك از اين حروف مقطعه نام سوره اى است كه در آغازش قرار دارد.
3- اين حروف اسمائى هستند براى مجموع قرآن.
4- مـراد از ايـن حـروف ايـن است كه بر اسماء خداى تعالى دلالت كنند. پس معناى (الم ) (انـا اللّه اعـلم )، و مـعـناى (المر) (انا اللّه اعلم و ارى )، و معناى (المص ) (انا اللّه اعلم و افضل ) مى باشد. و در حروف (كهيعص ) كاف از (كافى ) و هاء از (هادى ) و ياء از (حكيم ) و عين از (عليم ) و صاد از (صادق ) گرفته شده اين مطلب از ابن عباس روايت شده است.
و حـروفـى كـه از اسـمـاء خـدا گـرفته شده طرز گرفته شدنش مختلف است، بعضى از حـروف از اول نـام خـدا گرفته شده مانند كاف كه از (كافى ) است و بعضى از وسط گـرفـته شده مانند ياء كه از (حكيم ) است و بعضى از آخر گرفته شده مانند ميم كه از (اعلم ) گرفته شده.
5- اين حروف اسمائى از خداست اما مقطعه و بريده كه اگر از مردم كسى بتواند آنها را آنـطـور كـه بـايـد تـركـيـب كـنـد بـه اسـم اعظم خدا دست يافته، همانطور كه از تركيب (الر) و (حـم ) و (ن ) (الرحـمـان ) درسـت مـى شـود، و هـمـچنين ساير حروف. چيزى كه هست ما انسانها قادر بر تركيب آن نيستيم. اين معنا از سعيد بن جبير روايت شده.
6- ايـن حـروف سـوگـنـدهـايـى اسـت كـه خـداى تـعـالى خـورده، و مـثـل ايـنـكـه خـداوند به اين حرف سوگند مى خورد بر اينكه قرآن كلام او است. و اصولا حـروف الفـبـاء داراى شـرافـتـى هـستند، چون با همين حروف است كه كتب آسمانى و اسماء حسناى خدا و صفات علياى او، و ريشه لغتهاى امتهاى مختلف درست مى شود.
7- ايـن حـروف اشاراتى است به نعمتهاى خدا و بلاهاى او و مدت زندگى اقوام و عمر و اجلشان.
8- مـراد از ايـن حـروف ايـن اسـت كه اشاره كند به اينكه امت اسلام تا آخر دهر باقى مى ماند و منقرض نمى شود، حساب جمل هم كه نوعى محاسبه است بر اين معنا دلالت دارد.
9- مـراد از اين حروف همان حروف الفباء است، چيزى كه هست با ذكر نام بعضى از آنها از ذكـر بـقـيـه بى نياز بوده، در حقيقت خواسته است بفرمايد: اين قرآن از الفباء تركيب شده.
10- ايـن حـروف بـه مـنـظـور ساكت كردن كفار در ابتداى سوره هاى قرار گرفته چون مـشـركـين به يكديگر سفارش مى كردند (مبادا به قرآن گوش دهيد، و هر جا كسى قرآن مـى خـواند سر و صدا بلند كنيد تا صوت قرآن در بين صوتهاى نامربوط گم شود) قـرآن ايـن جـريان را در آيه (لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه...) حكايت فرموده. و گاهى مى شد كه در هنگام شنيدن صوت قرآن سوت مى زدند، و بسا مى شد كف مى زدند، و بـسـا مـى شـد صـداهـاى دسـتـه جـمـعـى در مـى آوردنـد تـا رسـول خـدا را در خواندن آن دچار اشتباه سازند، لذا خداى تعالى در آغاز بعضى از سوره هاى قرآن اين حروف را نازل كرد تا آن رجاله ها را ساكت كند، چون وقتى اين حروف را مى شـنـيـدنـد بـه نظرشان عجيب و غريب مى آمد و به آن گوش فرا داده در باره اش فكر مى كـردنـد، و هـمـيـن اشـتـغـالشـان بـه آن حـروف از جـار و جنجال بازشان مى داشت، و در نتيجه صداى قرآن به گوششان مى رسيد.
11- ايـن حـروف از قـبيل شمردن حروف الفباء است مى خواهد بفهماند كه اين قرآنى كه تمامى شما مردم عرب را از آوردن مثلش عاجز كرده از جنس همين حروفى است كه مدام با آن محاوره و گفتگو مى كنيد و در خطبه ها و كلمات خود به كار مى بنديد، بايد از اينكه نمى تـوانـيد مثل آن را بياوريد، بفهميد كه اين كلام از ناحيه خداى تعالى است، و اگر در چند جا و چند سوره اين حروف تكرار شده، براى اين بوده كه همه جا محكمى برهان را به رخ كـفـار بـكشد. اين تفسير از قطرب روايت شده، و ابو مسلم اصفهانى هم همين وجه را اختيار كـرده، و بـعـضـى از مـفـسـريـن قـرون اخـيـر نـيـز بـدان تمايل كرده اند.
ايـن بـود آن يـازده وجـهـى كـه مـرحـوم طـبـرسـى از مـفـسـريـن نـقـل كـرده، و در بـيـن ايـن اقـوال وجـوه ديـگـر هـم مـى تـوان قـرار داد، مـثـلا از ابـن عباس نـقـل شـده كـه در خصوص (الم ) گفته است (الف ) اشاره است به نام (اللّه ) و (لام ) بـه (جـبـرئيـل ) و (مـيـم ) بـه (مـحـمد) (صلوات اللّه عليه ). و نيز از بـعـضـى ديـگـر نـقـل شـده كـه گـفـتـه انـد: حـروف مـقـطـعـه در اوائل هـر سـوره اى كه با آن آغاز شده اشاره است به آن غرضى كه در سوره بيان شده، مـثل اينكه مى گويند حرف (نون ) در سوره (ن ) اشاره است به اينكه در اين سوره بيشتر راجع به نصرت موعود به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) صحبت شده. و حـرف (قـاف ) در سـوره (ق ) اشـاره اسـت بـه اينكه در اين سوره بيشتر درباره قرآن، و يا قهر الهى سخن رفته. و بعضى ديگر هم گفته اند اين حروف صرفا براى هشدار دادن است.