رو که نیست ، سنگ پای قزوینه

رو که نیست ، سنگ پای قزوینه

 

معنی :

 

پر رویی و وقاحت

 

 

خانه ضرب المثل های ایرانی  رو که نیست،سنگ پای قزوینه  

 

 

یک خشت هم بزار درش

 

یک خشت هم بزار درش

 

عروسی خودپسند را مادر شوی پختن کوفته می آموخت و می گفت سبزی و گوشت را کوبی ، او گفت : دانم آنرا 

گفت : آب را جوشانی 

گفت : دانم 

گفت : مایه را گلوله کنی 

گفت : دانم 

گفت : یک یک در یک دیک افکنی 

گفت : دانم 

مادر بر آشفته به طنز گفت : و خشتی خام هم بر در دیک نهی 

گفت : دانم 

و راستی گمان برد مگر خشت از بایسته های طبخ این طعام باشد .

کوفته در دیک و خشت خام بر آن نهاد خشت با بخار آب گل شده در دیک فرو ریخت .

شب موقع کشیدن شام چون سر وقت دیک رفت جز گل و آب چیزی ندید در نزد شوی شرمنده شد .

 

 

نقل :  از کتاب کاوشی در امثال و حکم فارسی تالیف برقعی

زاغي که به شاگردي رفتار کبک رفت

 

زاغي که به شاگردي رفتار کبک رفت

 
   

تحفه الاحرار
جامي

زاغي از آنجا که فراغي گزيد  
رخت خود از باغ به راغي کشيد  
زنگ زدود آينه ي باغ را  
خال سيه گشت رخ راغ را  
ديد يکي عرصه به دامان کوه  
عرضه ده مخزن پنهان کوه  
سبزه و لاله چو لب مهوشان  
داده ز فيروزه و لعلش نشان  
نادره کبکي به جمال تمام  
شاهد آن روضه ي فيروزه فام  
فاخته گون جامه به بر کرده تنگ  
دوخته بر سدره سجاف دورنگ  
تيهو و دراج بدو عشقباز  
بر همه از گردن و سر سرفراز 
تيزرو و تيزدو و تيزگام  
خوش روش و خوش پرش و خوش خرام  
هم حرکاتش متناسب به هم  
هم خطواتش متقارب به هم  
زاغ چو ديد آن ره و رفتار را  
و آن روش و جنبش هموار را  
با دلي از دور گرفتار او  
رفت به شاگردي رفتار او  
باز کشيد از روش خويش پاي  
در پي او کرد به تقليد جاي  
بر قدم او قدمي مي کشيد  
وز قلم او رقمي مي کشيد  
در پي اش القصه در آن مرغزار  
رفت براين قاعده روزي سه چار  
عاقبت از خامي خود سوخته  
رهروي کبک نياموخته  
کرد فرامش ره و رفتار خويش  
ماند غرامت زده از کار خويش.

 

ادامه نوشته

زديم ولي نگرفت ( ضرب المثل )

زديم ولي نگرفت
 ضرب المثل

 

 

اين عبارت مثلي هنگامي به كار مي رود كه شخص در انجام كاري كمال سعي و اهتمام را معمول دارد، تمام موانع را از پيش پاي مقصود بردارد، با وجود اين همه تلاش و فعاليت سرانجام با بن بستي مواجه شود كه اجابت مسئول را دشوار كند.
در اين مورد و نظاير آن اگر استعلام نتيجه شود عامل شكست خورده پاسخ مي دهد:
زديم ولي نگرفت.

 

اما ريشه تاريخي اين ضرب المثل:

به طوري كه در كتاب تاریخ نگارستان به نقل ازکتاب کاوشی در امثال و حکم فارسی تالیف برقعی صفحه 300  آمده است شاه عباس دوم كه پادشاهي مهربان و غمخوار رعيت بود روزي هنگام زمستان كه آبها يخ بسته بود حسب المعمول با تني چند از خاصان و وزيرانش به بازار اصفهان رفت و پيري پاره دوز را كه آثار فقير و مسكنت توأم با پيري و كهولت از ناصيه اش هويدا بود مشاهده كرد كه مشته اي در دست لرزان داشته ولي بر اثر شدت سرما و برودت هوا ياراي كوبيدن مشته بر كفش و تكه هاي چرم را نداشته است.

شاه عباس را دل بر وي بسوخت و غفلتاً فكري بخاطرش رسيده پيرمرد را نزديك خواند و گفت:«پيرمرد، مگر 3 را به 9 نزدي كه به اين روز افتادي؟»

 

 

پير روشن ضمير مرتجلاً جواب داد:«چرا، مرشد كامل (مرشد كامل يكي از القاب سلاطين صفوي بود). زديم اما نگرفت زيرا سي نگذاشت.»

شاه عباس را از فراست و حاضر جوابي پير پاره دوز خوش آمد و گفت:«هرگاه مرغي فرستم تواني پر او كندن؟» جواب داد:«به اقبال خداوندي از بيخ پر كنم.» شاه گفت:«بسيار خوب، ولي ارزان مفروش.»

بقیه را در ادامه مطلب مطالعه فرمائید :

 
 
ادامه نوشته