کفر و ریا - از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی  

نکاتی مهم پیرامون

کفر و ریا

از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی  

 

من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد        از گرانان جهان رطل گران ما را بس

اهل ریا دور از حقیقت اند و چشم شان به روی حقیقت بسته است خودش را دارد می‌بیند اصلاً ریا یعنی چه؟ چه کسی ریاکاری می‌کند؟
کسی که می‌خواهد واقعیت را مغلوب و وارونه کند آنچه که هست نمی‌پذیرد چیز دیگری را نشان می‌دهد که اون نیست شخص ریاکار عملاً چه می‌کند؟ سعی می‌کند واقعیت خود را پنهان کند و برای خودش هم پنهان می‌کند و نادیده می‌گیرد و می‌خواهد نبیند با اینکه هست و آن چیزی که نیست می‌خواهد به جای واقعیت بگذارد، این تزویر است و ریا هم هست این در مقیاس وجود شناسی و حقیقت شناسی و جهان هستی کسی که واقعیت و حقیقت را می‌خواهد نادیده بگیرد. بگو نیست و نابود را به جای واقعیت بگیرد این از کفر بدتر است عین کفر است.

اصلاً کلمهٔ کفر، کَفَر معنی لغوی‌اش یعنی پوشاندن است کافر یعنی پوشاننده کافر به کسی گفته می‌شود که حقیقت را می‌پوشاند یعنی حتی برای خودش می‌پوشاند به خودش هم دروغ می‌گوید یعنی حقیقت را نادیده می‌گیرد چشم بصیرتش را به روی دین حق می‌بندد این کفر است ریاکار هم همین کار را می‌کند و ریاکار واقعیت را نادیده می‌گیرد یا پنهان می‌کند و سعی می‌کند در پنهان کردنش و آنچه که واقعی نیست به جای واقعیت می‌گذارد این یک نوع کفر است و اگر هم ایمان دارد ظاهری است اما در واقع کفر باطنی است ریاکار کفر باطنی دارد آنچه به زبان می‌گوید لقلقهٔ زبان است این ظاهر است یعنی ریاکاران، کافرانند در باطن منتهی شاید کافر ظاهری قدری از اون بهتر باشد می‌دونید چرا؟ برای اینکه کافر واقعی هم چشمش را به روی حقیقت بسته ولی همون حقیقت نابجایی که به جای حقیقت گذاشته را ظاهر می‌کند حداقل همون ناثواب را ظاهر می‌کند و ریا نمی‌کند می‌گوید من کافرم ولی ریاکار بدتر است که اظهار ایمان می‌کند ولی کفر باطنی دارد این کفر دو جانبه است این کفر مضاعف است.

 

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی    

    دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

می‌خواهم بگویم ریاکار کافر مضاعف است هم حقیقت را نمی‌بیند یا چیز دیگر را به جای حقیقت می‌گذارد و هم همین کار را می‌خواهد پنهان کند با اظهار ایمان، یعنی اظهار ایمان می‌کند برای دیگران ولی کافر یکجا پنهان می‌کند حقیقت را که نرسیده است به آن و خوب کافر شده ولی حالا اون کفرش را پنهان نمی‌کند شما لحن آیات قرآن کریم را که ببینید در مورد منافقین و ریاکاران سخت‌تر صحبت می‌کند از کفار، اونها را بدتر از کافرین می‌داند و قرآن کریم با لحن تند دربارهٔ ریاکاران صحبت می‌کند و حافظ هم می‌گوید مبادا که من یک لحظه از عمرم را با شخص ریاکار هم‌نشین و هم‌سخن و همراه باشم و این بلای بزرگی است که اگر در جامعه‌ای رسوخ پیدا کرد خدا نکند.

حالا رطل گران:این می‌خواهد ریاکاری را بشکند و برای شکستن ریاکار این حرف حافظ اینجا جای دارد؛ ببینید چقدر فصاحت دارد و چقدر بلاغت، اینجا جای این حرف بود برای شکستن ریا که بدترین خصیصهٔ آدمی است و بدترین رذیلت آدمی است که من رذیلتی بدتر از ریا و نفاق در عالم نمی‌شناسم و حافظ هم نمی‌شناسد برای اینکه ریاکاری را از بیخ و بن بشکند، می‌دونید چه می‌گوید اینجا، بلاغت حافظ است می‌گوید رطل گران، از گرانان جهان، گران یعنی سنگین، کوه سنگین است، سنگ سنگین است، این‌ها را ول کن من یک سنگینی را بیش‌تر دوست دارم و اون سنگینی چیست؟

رطل گران است یعنی بادهٔ می محبت، بادهٔ می رطل گران است، رطل یعنی باده‌ای که خیلی سنگین است یعنی پر پیمانه است یعنی یک باده پر پیمانه که می و باده حافظ می محبت و معرفت است می‌گوید اون می گران که هر چه اون می پر مایه‌تر و سنگین‌تر و گران‌تر باشد اون ما را بس است و با اون است که می‌شود ریا را شکست از بیخ و بن اینجا رطل گران می‌خواهد برای شکستن ریا. برای شکستن ریا بادهٔ کم پیمانه و رطل سبک کافی نیست، بادهٔ سنگینی باشد که خُرد کند شیشهٔ ریا را، پر پیمان باشد، اینجا اصلاً بلاغت حافظ ایجاب می‌کرده که از رطل گران سخن بگوید شاید رطل گران اگر به جای دیگر می‌گفت این قدر زیبا نبود که اینجا می‌گوید یعنی بدون عشق و بدون محبت و بدون معرفت نمی‌شود که انسان از این خودخواهی بیرون بیاید بدون محبت و معرفت، ریاکاری سنگین که از کوه سنگین‌تر است و رذیلتی از اون بدتر نیست با رطل گرانی می‌توان شکست که معرفت و محبت باشد می‌شود خُرد کرد ریاکاری را.

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی      

   تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

اصلاً ریا از خودپرستی پیدا می‌شود، چون آدم خودپرست است یعنی خود قلابی‌اش را می‌پرستد و ریا می‌کند.

 

 

أناالحق

شــــــــــمس تبریزی  @molana_shams

 

أناالحق ، صدای خداست که از زبان منصور حلّاج ادا شده است .

خدا می گوید أناالحق .

أناالحق ، ازلی و ابدی است و همیشه این صدا در عالم هست . یک لحظه گوش منصور شنید . اگر خودش میگفت ، مثل فرعون بود . این صدای خدا از زبان منصور بود .

حضرت موسی دید که درخت میگوید أناالحق . خوب حالا أناالحق را درخت بگوید ، می خواهید منصور حلّاج نگوید ؟!
📖 {کتاب ژرفای اندیشه ، ص-}
اثر دکتر ابراهیمی دینانی
🍃🍃

Image result for ‫استاد دینانی‬‎

معراج

شــــــــــمس تبریزی, @molana_shams

)Image result for ‫استاد دینانی‬‎

🌸 معراج 🌸



🌿 سرّ اين كه صدرالمتالهين كوه را عارف و مظهر عرفان دانسته همان رفعتش است، رفعت بالايي است ما ز بالاييم و بالا مي‌رويم ،

وقتي كه مي‌گوييم بالا ، بالاي افقی و بالای جهتی نيست ،‌ ما وقتی دعا ميیكنيم دست به طرف بالا دراز مي‌كنيم در حالی كه خدا در جهت نيست ، خدا به همان اندازه كه در جهت بالا است در جهت زير و شمال و همه جا است، خدا جهت ندارد، خدا فوق جهت است اما ما به حسب طبيعت و فطرت به مجرد اينكه يك رفعتی را می‌خواهيم نشان دهيم،

رفعت و عظمت حق‌تعالی را می‌خواهيم نشان دهيم،

وقتی يك درخواستی از خداوند داريم دست به دعا بلند می‌كنيم و دستمان به طرف بالا می‌‌رود، اين رفعت جهتی كه اين در جهات ششگانه هست اين سمبل رفعت معنوی است چون يك رفعت معنوی داريم كه فوق جهت است اصلا رفعت عقلانی بالاتر از رفعت حسی است، رفعت عرفانی بيشتر از رفعت‌های ديگر است بالا است اما بالای معنوی است، ما تشبيه می‌كنيم به بالاهای حسی،

بنابراين كوه از اين جهت مظهر عرفان است چون بالای حسی است چون خيلی ارتفاع دارد، انصافاً ارتفاع كوه بالاترين است، اما اين رفعت سمبل يك رفعت معنوی است و رفعت معنوی صرفاً از آن انسان است هيچ موجودی در عالم رفعت انسان را ندارد، نه جماد نه نبات، درخت چنار تا يك حدی رفعت دارد آنجا تمام مي‌شود، هر درختی هرچه رفيع باشد تا يك حدی است، نه نبات و نه حيوان، زرافه هرچه گردنش بلند باشد تا يك حدی است و حتی نه فرشته، فرشته تا يك حدی رفعت دارد يك جاهايی ديگر تمام می‌شود در شب معراج جبرئيل همراه حضرت ختمی‌مرتب بود ديگر جبرئيل ماند و نرفت،

گفت جبرئيلا بپر اندر پييم

گفت رو رو من حريف تو نيیم،

يعنی جبرئيل آنجا ماند كه در حديث هست كه از قول جبرئيل نقل شده كه اگر به اندازه يك بند انگشت بالاتر مي‌رفتم محترق مي‌شدم ، می‌سوختم ، فروغ تجلی پروبالم را می‌سوزاند،

می‌خواهم بگويم اين رفعت رفعت انسانی است ولی انسان تا كجا می‌رود نمی‌شود گفت. اصلاً اين ”الی” اتفاقاً يك نكته‌ای علمای نحو گفتند، الي يعنی تا، حتی، اين ”حتی” وقتی می‌گوييم تا، برو تا، اين ”تا” كجاست؟ هيچ كس نمی‌تواند اين ”تا” را انگشت بگذارد كه اينجاست، برو تا، تا كجا؟ اين بي‌نهايت است به سوی بی‌نهايت انسان رفعت دارد،

علت اينكه صدرالمتالهين اين آيات را استخراج كرد و كوه را مظهر عرفان دانسته كه البته وقتی می‌گويد كوه عارفه يعنی مظهر عرفان است، يعنی رفعت كوه منظورش بوده و اين رفعت ويژه انسان است هيچ موجودی ارفع يعنی بلندبالاتر از انسان نیست از حيث معنويت، از حيث سير ادراكی، يعنی در كشف حقايق و سير معنويت و سير درك حقايق حد ندارد و ايستگاه معين ندارد. 🌿

🌴استاد دینانی ـ برنامه معرفت🌴