بسم الله الرحمن الرحیم
شاید در اسلام از قوه نفسانی چون عقل تعریف نشده باشد؛ زیرا عقل بزرگ ترین سرمایه بشر است که با آن خدا شناخته و عبادت و بندگی می شود و انسان خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت خویش را تضمین می کند. البته برخی از مردم فقط دارای عقل هستند واز این نعمت بهره مند نمی شوند؛ از همین روست که در آیات و روایات به نشانه های خردمندی توجه ویژه می شود تا به آن خردمند از غیر خردمند بازشناخته شود. از جمله کسانی که به مساله عقل بسیار توجه و اهمیت داده، حضرت موسی بن جعفر الکاظم(ع) است. نویسنده در این مطلب برخی از آموزه ها و تعلمیات آن حضرت(ع) را تبیین کرده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
عقل نعمت الهی
عقل در لغت به معناى حبس و امساك آمده است. عاقل را از آن رو عاقل گفته اند كه خود نگهدار بوده، خويشتن را از رفتن به دنبال هواهاى نفسانى باز مى دارد. عقل مايه امتياز انسان از حيوان و به معناى فهم و ضدّ حماقت نيز آمده است.(ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 326، «عقل»)
علامه طباطبایی درباره اصطلاح قرآنی و فلسفی عقل نوشته است: با توجّه به معناى اصلى عقل كه بستن و امساك است، بر ادراك با اين خصوصيّت نيز عقل اطلاق مى شود و همچنين مدركات انسان و قوّه اى كه به وسيله آن انسان بين خير و شرّ و حق و باطل تميز مى دهد، عقل ناميده مى شود و مقابل آن جنون، سفاهت، حماقت و جهل است كه هر كدام به اعتبارى است.(الميزان، ج 2، ص 247)
البته واژه عقل به شکل مصدری در قرآن كريم به كار نرفته، ولى برخى از مشتقّات آن مانند «يعقل»، «عقلوا»، «يعقلون» و «تعقلون» آمده است؛ زیرا داشتن عقل مهم و ارزشی اگر باشد زمانی اهمیت واقعی خود را می یابد که مورد کاربرد باشد و صاحب خرد و عقل آن را در زندگی خویش به کار گیرد. از این روست که الفاظ ديگرى كه به نوعى بيانگر کاربردهای عقل در زندگی است با توجه به مرتبه یا مراتب و سطح کاربرد آن است در قرآن آمده است. به عنوان نمونه در قرآن عقلی که مورد استفاده قرار گرفته با توجه به نوع کاربرد و سطح آن با الفاظ و واژگانی مانند: «قلب»، «فؤاد»، «افئده»، «الالباب»، «النّهى» و «حجر» نام گذاری می شود. در حقیقت اطلاق هر يك از این الفاط به سطح و یا مرتبه و نوع کاربرد عقل به جهت خاصّى است كه در آن لحاظ شده است.
«لُبّ» به معنای مغز خالص هر چیز به شکل «اولوا الالباب»(بقره، آیات 179 و 197 و 269؛ آل عمران، آیات 7 و 190) در شانزده مرتبه در آیات قرآنی، «نُهی» به معنای بازداشتن از زشتی و بدی به شکل «أُولِی النُّهی»(طه، آیات 54 و 128)، «حجر» به معنای حفظ، منع و محدود سازی و مرزبندی، به شکل «ذِی حِجْرٍ»(فجر، آیه 5)، «قلب» به معنای خالص و شریف هر چیز(حج، آیه 46؛ 32 و 33)، «حلم» به معنای ضبط و مهار هیجانات و غضب به شکل « أَحْلامُهُمْ »( طور، ایه 32)، «حجی» به معنای پوشش و ستر از بدی و زشتی به شکل «ذی حجی» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 168 / مسند الامام الکاظم علیه السلام ، ج 1، ص 248)، «فهم» به معنای ادراک و در بند کردن(مانند فقره 1، روایت هشام از امام موسی کاظم: یا هشام، إِن اللّهَ تَبارَکَ و تعالی بَشَّرَ اهلَ العقل و الفَهْم فِی کِتابِهِ) ، «مُسکَه» به معنای امساک و خودداری(طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص 314، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، 1403)، «کیاست» به معنای ظرف و کیسه تجربیات و زیرکی(فقره 12 روایت امام موسی کاظم: یا هشام، ان لقمان قال لابنه: تواضع للحق تکن اعقل الناس و ان الکیس لَدَی الحق یسیرٌ.)، و مانند آن ها الفاظی است که به مراتب تعقل دلالت می کند.
در برابر تعقل در سطوح مختلف مراتبی از بی خردی است که الفاظی خاص چون جهالت (البته نه به معنای نادانی در برابر دانایی و علم)، در آیاتی مانند آیه 67 سوره بقره و 35 سوره انعام و 199 سوره اعراف و 46 سوره هود، سفاهت(بقره، آیه 130)، حماقت (فقره 31 روایت موسی کاظم: یا هشام، ان امیرالمؤمنین علیه السلام کان یقول، ان من علامة العاقل ان یکون فیه ثلاث خصال: یجیب اذا سئل، و ینطق اذا عجز القوم عن الکلام و یشیر بالرأی الذی یکون فیه صلاح اهله فمن لم یکن فیه من هذه الخصال الثلاث شی ء فهو احمق) و جنون(ذاریات ، آیه 22؛ سباء، آیه 46) قرار می گیرد.
در قرآن، تدبر،(محمد، آیه 24) تفکر،(انعام، آیه 51) تفقه،(توبه، آیه 87) تذکر،(ص ، آیه 29) نظر،(یوسف، ایه 109) عبرت آموزی،(یوسف، ایه 111) به عنوان کارهای عقل، قلب و لبّ ذکر شده اند. این بدان معناست که عقل می بایست در این امور و مانند آن ها به کار گرفته و آثار و ثمراتی داشته باشد و گرنه صرف داشتن عقل و عدم استفاده از آن ها هیچ سودی برای بشر نخواهد داشت.
بنابراین، با آن که از نظر قرآن عقل خود دارای ارزش ذاتی است، ولی آن چه عقل را با اهمیت و ارزشمند می کند نوع کاربرد و سطح و مرتبه آن است. از همین روست که به نقش عقل در زندگی توجه خاص و ویژه ای مبذول شده تا این گونه اهمیت عقل و ارزش آن به عنوان یک نعمت عظیم الهی به بشر درک شود.
از نظر قرآن تا زمانی که از عقل به عنوان یک ابزار و وسیله اصلی در شناخت حقایق استفاده نشود، این عقل ارزشی نخواهد داشت. پس زمانی که عقل برای این منظور به کار گرفته می شود، ارزشمند می شود.(یونس، ایه 16؛ روم، آیات 24 و 30؛ لقمان، ایه 20)
از دیگر کاربردهای مهم عقل که بدان ارزش و اهمیت می بخشد می توان به نيروى ادراكى و تعقّل انسان(مومنون، آیه 78)، ابزارى براى شناخت ربوبيّت خدا(رعد، آیات 3 و 4؛ حج، آیه 8)، وسيله تشخيص ارزشها و پيدا كردن زندگى بهتر و برتر(قصص، آیه 60)، ابزار و وسیله پيشگيرى از نابكاريها(طه، آیه 128)، ابزار تشخيص حسن و قبح افعالى(بقره، آیه 44؛ انعام، آیه 151)، ابزار تشخيص قبح و زشتى اعمال بسيار زشت و فواحش(انعام، آیه 151)، ابزار تشخيص خوبيها از بديها(بلد، آیه 4 و 10) و مانند آن اشاره کرد.
در آیات و روایات از جایگاه عقل بسیار سخن به میان آمده است. امام موسی کاظم(ع) آن را حجت باطنی خدا در کنار حجت ظاهری خدا یعنی پیامبران قرار داده و فرموده است: إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنْبِیاءُ وَ الاَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ؛ همانا برای خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشكار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشكار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان؛ و حجّت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.( کلینی ، کافی ، ج 1 ، ص 16)
البته همان طوری که روشن است و از آیات و روایات نیز بر می آید، به کارگیری خرد و عقل است که آدمی را با حقانیت سخنان پیامبران و وحی و نیز پذیرش آن آشنا و آماده می سازد. از همین روست که نوعی تقدم برای خردورزی مطرح است؛ زیرا تا خردورزی و تعقل نباشد نمی تواند به این حقانیت دست یافت و از وحی و پیامبران پیروی کرد. از همین روست که امام موسی کاظم (ع) می فرماید: ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِهِ إِلاّ لِیعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ؛ خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش بر نیانگیخته، مگر آن كه از طرف خدا تعقّل كنند. پس نیكوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به كار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایه ترینشان در دنیا و آخرت است.( کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 20)
پس حجت ظاهری برای اثاره العقول و برانگیختن آن است و اگر عقل به کار گرفته نشود اصولا نمی توان حقیقت را شناخت و به معرفت و ادراکی دست یافت؛ زیرا این عقل است که تنها قوه ادراکی و فهم بشر را تشکیل می دهد.
از نظر امام موسی کاظم(ع) عقل و تعقل آن چنان اهمیت دارد که نمی توان چیزی را در کنار و هم سنگ عقل قرار داد. ایشان در سخنان بسیار از جمله همین حدیث طولانی که خطاب به هشام دارد، ابعاد گوناگون عقل و تعقل و کاربردهای آن را بیان می کند.
نشانه ها و آثار تعقل و خردورزی
در آیات و روایات چنان که گفته شد آثار و نشانه هایی برای تعقل و خردورزی بیان شده است. امام موسی کاظم(ع) نیز برخی از آن ها را بیان کرده است. مهم ترین روایتی که به نشانه های خردورزان و خردمندان اشاره دارد، روایت طولانی هشام است که در آن نشانه های بسیاری برای خردمند بیان شده است. هر کس خواهد به این حدیث مراجعه کند. در این حدیث و احادیث دیگر نشانه هایی مطرح شده که از جمله این نشانه ها و آثار می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- تواضع و فروتنی در برابر حق:
- نشانه های سه گانه: حضرت امام موسی کاظم(ع) در فقره 31 روایت هشام خطاب به او می فرماید: یا هشام، ان امیرالمؤمنین علیه السلام کان یقول: ان من علامة العاقل ان یکون فیه ثلاث خصال: یجیب اذا سئل، و ینطق اذا عجز القوم عن الکلام و یشیر بالرأی الذی یکون فیه صلاح اهله فمن لم یکن فیه من هذه الخصال الثلاث شی ء فهو احمق؛ ای هشام! به راستی که امیرمومنان امام علی(ع) هماره می گفت: از نشانه های خردمند آن است که در وی سه خصلت باشد: وقتی پرسیده شود پاسخ گوید؛ در زمانی که دیگران از سخن باز ماندند سخن گوید؛ به رایی اشاره می کند که صلاح اهلش در آن باشد. پس اگر در کسی این سه خصلت نباشد پس او احمق و بی خرد است.
- صبر و گوشه گیری از اهل دنیا:
- قناعت: )
- مروّت، عقل و بهای آدمی:
- شکرگزاری:
- صبر و شکیبایی:
- همراهی عقل و علم:
- پرهیز از دروغ:
- تفکر و اندیشه ورزی:
- كم گویی و سكوت:
- همنشینی با دیندار و عاقل خیرخواه:
- پرهیز از طمع و تكیه بر توكّل:
- مِهرورزی با مردم:
- پرهیز از اذیت و آزار:
- خبردهی و وعده دهی و امیدواری عاقل : عاقل در همه امورش به گونه ای عمل می کند که خیر دنیا و آخرت نصیب او شود. بنابراین در اموری چون خبر و وعده و امیدواری نیز به گونه خاص عمل می کند؛ چنان که امام می فرماید: یَا هِشَامُ إِنّ الْعَاقِلَ لَا یُحَدّثُ مَنْ یَخَافُ تَکْذِیبَهُ وَ لَا یَسْأَلُ مَنْ یَخَافُ مَنْعَهُ وَ لَا یَعِدُ مَا لَا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ لَا یَرْجُو مَا یُعَنّفُ بِرَجَائِهِ وَ لَا یُقْدِمُ عَلَی مَا یَخَافُ فَوْتَهُ بِالْعَجْزِ عَنْهُ؛ ای هشام عاقل به کسی که بترسد تکذیبش کند خبر ندهد و از آنکه نگرانی مضایقه دارد چیزی نخواهد و به آنچه توانإ؛ نیست وعده ندهد و به آنچه در امیدواریش سرزنش شود امید نبندد و به کاری که بترسد در آن درماند اقدام نکند.
- خصلت های دیگر عاقل: نشانه ها و خصلت های دیگر عاقل بسیار است. از جمله آن هایی است که امام موسی کاظم(ع) از جدش نقل می کند و می فرماید: یَا هِشَامُ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ مَا عُبِدَ اللّهُ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ مَا تَمّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتّی یَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ شَتّی الْکُفْرُ وَ الشّرّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرّشْدُ وَ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَکْفُوفٌ وَ نَصِیبُهُ مِنَ الدّنْیَا الْقُوتُ لَا یَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذّلّ أَحَبّ إِلَیْهِ مَعَ اللّهِ مِنَ الْعِزّ مَعَ غَیْرِهِ وَ التّوَاضُعُ أَحَبّ إِلَیْهِ مِنَ الشّرَفِ یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَیْرِهِ وَ یَسْتَقِلّ کَثِیرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَرَی النّاسَ کُلّهُمْ خَیْراً مِنْهُ وَ أَنّهُ شَرّهُمْ فِی نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ؛ ای هشام امیر المؤمنین علیه السلام میفرمود: خدا با چیزی بهتر از عقل پرستش نشود و تا چند صفت در انسان نباشد عقلش کامل نشده است مردم از کفر و شرارتش در امان و به نیکی و هدایتش امیدوار باشند. زیادی مالش بخشیده زیادی گفتارش بازداشت شده باشد. بهره او از دنیا مقدار قوتش باشد. تا زنده است از دانش سیر نشود. ذلت با خدا را از عزت با غیر خدا دوستتر دارد. تواضع را از شرافت دوستتر دارد. نیکی اندک دیگران را زیاد و نیکی بسیار خود را اندک شمارد همه مردم را از خود بهتر داند و خود را از همه بدتر و این تمام مطلب است.
در روایت هشام از امام موسی کاظم(ع) نشانه های بسیاری برای خردمند بیان شده است. با مراجعه به این حدیث و نشانه های آن می توان به ارزیابی خود و دیگران در بهره مندی از عقل و خرد پرداخت و حماقت و سفاهت و جهالت خود و دیگران را به دست آورد.