بخل مثبت

+ + + بخل مثبت + + +

 

صفت بُخل در مواردی مثبت و مورد ستایش است که از آن جمله است،

بُخل در دین،

یعنی مایه نگذاشتن از دین و هزینه نکردن از شریعت. برخی از انسانهای مسلمان دین فروشی می کنند، به کمترین چیز مادی عقیده و مرام و اعتقاداتشان را می فروشند به گفته شاعر:

در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس بازار دین فروش از آن سوی دیگر است

امام علی(ع) می فرماید:

«مَن بَخِلَ بِمالِهِ ذَلَّ، مَن بَخِلَ بِدینهِ جَلّ».(22)

هرکه در مال خود بخل ورزد، خوار شود، و هر که در دین خود بخل ورزد سربلند گردد.

امام حسین(ع) می توانست با یزید بیعت کند و از دین مایه بگذارد و سالم زندگی کند اما چنین نکرد و کشته شدن با شمشیرها را بر ذلت پذیری و دین فروشی ترجیح داد از این رو عزیز عالم و آدم شد و با سخاوتی که از خود نشان داد ماندگار و پرآوازه عالم هستی گردید.

 

بخل یکی دیگر از سربازان نفوذی شیطان

 

 

بخل یکی دیگر از سربازان نفوذی شیطان

+ نوشته شده در سه شنبه بیستم اسفند 1392 ساعت 23:36 شماره پست: 117

.-----------------------------------

بخل  

         یکی دیگر از سربازان نفوذی شیطان  بُخل

 

بخل  (لغت نامه دهخدا)

... بخل ترک ایثار هنگام حاجت است و گفته اند محو صفات انسانی و اثبات عادات حیوانی است.

  (ازتعریفات جرجانی ). آز. امساک . لاَّمت . طمع. (ناظم الاطباء). ناجوان مردی . شح . ضنت  

.مَلامت .مساک . مساکه . مسکه . امساک . حصر.     

                                                                   مقابل سخاء،رادی ، کرم ، جوانمردی .

  

از یک نگاه کلی و کلان انسانها را می توان به چهاردسته تقسیم کرد:

1.      انسان سخیّ و با سخاوت

     2. انسان بخیل و با خساست

3.      انسان کریم و با گذشت و بزرگوار

4.      انسان لئیم و پست

در میان این چهار دسته، انسان خوب داریم و خوبتر، و بد داریم و بدتر.

«سخی» خوب است چون از آنچه خداوند به او عطا کرده هم خود بهره می برد، هم دیگران را

 بهره می رساند و کمک می کند. به تعبیر روایت (یَأکُلُ وَ یُعطی.)

 

«کریم» خوبتر است، زیرا آن اندازه بزرگوار است که از آنچه خود دوست می دارد می گذرد

 تا دیگران استفاده کنند، ایثارگر است (لایأکل و یعطی. )

«بخیل» بد است و آن کسی است که خود و خانواده اش به اندازه ای که از ضعف و

 سستی نمیرند می خورند و مصرف می کنند، اما هیچ کس کنار سفره آنان را ندیده و از 

داشته ها ودارایی های آنان سودی و استفاده ای نمی برد(یأکل و لایعطی.)

«لئیم» بدتر است، زیرا نه خود خورد و نه کس دهد گنده کند مگس دهد. انسان لئیم آن

 اندازه در پستی و پلشتی فرو رفته که به خود و خانواده اش ستم می کند، تنگ می گیرد،

 فشار وگرسنگی و فشرده دستی را آن اندازه گسترش می دهد که دریغش می آید غذای

 مناسببخورد، لباس مناسب بپوشد، از تفریح و لذت سالم بهره مند گردد، همواره در پی جمع

 مال است و شمارش آن                 (لایأکل و لایعطی.) 

 

 

بخل عبارت است از خسیس بودن در جایی كه باید خرج كرد و ندادن آنچه را كه باید داد 
 
و آن طرف تفریط است و افراط آن، اسراف است، كه عبارت است از: 
 
خرج كردن آنچه نباید خرج كرد و این دو طرف، مذموم است و وسط آنها، كه صفت جود و سخا
 
 بوده باشد پسندیده و محمود است. 
 
مخفی نماند كه صفت بخل، نتیجه محبت دنیا و ثمره آن است و این، از جمله صفات خبیثه و
 اخلاق رذیله است.                                        

 

و خدای تعالی می‏فرماید:

«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما اتیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیرا لَهُمْ بَلْ

 هُوَ شَرُّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیمَه  

خلاصه معنی آنكه:

«گمان نكنند كسانی كه  بخل می‏ورزند به آنچه خدا از فضل خود به ایشان عطا فرموده، كه این خیر ایشان است بلكه  این شرّ است از برای ایشان و زود باشد كه در روز قیامت آنچه را بخل كرده‏اند طوق شود و به گردن ایشان افتد»

و حضرت رسول - صلّی اللّه علیه و آله - فرمود كه:

اصلاً و ابداً دور بخل نگردید كه آن هلاك كرد كسانی را كه پیش از شما بودند

و ایشان را بر این داشت كه خون یكدیگر را ریختند

و آنچه بر ایشان حرام بود حلال شمردند»

و از آن حضرت روایت شده است كه:

 «بخل، دور است از بهشت و نزدیك است به آتش

و جاهل سخی محبوب‏تر است نزد خدا، از عالم بخیل»

 و فرمود كه:

«بخل، درختی است كه:

ریشه آن به درخت زقّوم فرو رفته و بعضی از شاخهای خود را به دنیا آویخته است.

پس هر كه به شاخی از آن چنگ زند او را داخل آتش می‏كند. آگاه باشید كه بخل،

 ناشی از كفر است و عاقبت كفر آتش است»

و نیز از آن سرور روایت شده است كه

 اگر كسی از شما بگوید كه بخیل بهتر است از ظالم.

جوابش این است كه چه ظلمی بدتر  است در نزد خدا از بخل.

قسم یاد نموده است خدا به عزّت و عظمت و جلال خود كه بخیل را داخل بهشت نكند».

  شخصی در جهاد در خدمت آن حضرت كشته شد زنی بر او می‏گریست و می‏گفت: «وا

 شهیداه» حضرت فرمود كه:

چه می‏دانی كه او شهید است؟ شاید كه او سخن بی‏فایده می‏گفته  یا بخیل بوده».

 

روزی آن بزرگوار مردی را دید كه پرده كعبه را گرفته می‏گوید: «خدایا به حرمت این خانه، گناه
 
 مرا بیامرز. حضرت فرمود: بگو ببینم چه گناه كرده‏ای؟ عرض كرد كه
 
گناه من بزرگتر از آن است كه بگویم. فرمود كه: گناه تو بزرگتر است یا زمین؟ گفت: گناه من.
 
 فرمود: گناه تو بزرگتر است یا كوهها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟
 
 گفت: گناه من. گفت: گناه تو اعظم‏تر است یا آسمان‏ها؟ گفت: گناه من. فرمود
 
گناه تو اعظم است یا عرش؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو اعظم است یا خدا؟ گفت
 
خدا اعظم و اعلی و اجلّ است. پس حضرت فرمود: بگو گناه خود را. عرض كرد
 
یا رسول اللّه من مرد صاحب ثروتم و هر وقت فقیری رو به من می‏آید كه از من چیزی بخواهد
 
 گویا شعله آتشی رو به من می‏آورد.

 

حضرت فرمود:

دور شو از من و مرا به آتش خود مسوزان.

قسم به آن خدائی كه مرا به هدایت و كرامت برانگیخته است كه اگر میان ركن و مقام بایستی و دو هزار سال نماز كنی و این قدر  گریه كنی كه نهرها از آب چشم تو جاری شود و درختان سیراب گردند و بمیری و بخیل باشی خدا تورا سرنگون به جهنم می‏افكند»

 

 و روایت شده است كه: «دو ملك موكل‏اند كه در هر صباحی ندا می‏كنند كه خداوندا مال هر
 
 بخیل را تلف كن و هر كه انفاق كند، عوض به او كرامت كن» و اخبار در مذمّت صفت بخل،
 
 بی‏حد و خارج از حیّز عدّ (شمارش) است، با این كه خود این صفت، در بردارنده ی مفاسد
 
 بی‏شمار در آخرت و دنیاست. حتی اینكه تجربه شده است كه نگاه كردن به روی بخیل، دل را می‏گیرد
 
 و آن را تاریك می‏كند و دیده شده است كه: هر كه لئیم و بخیل است، در نظرها خوار و ذلیل است
 
همچنان كه پیشوای اهل كرم حضرت امیر المؤمنین - علیه السّلام - فرمود كه:
 
«بخل، صاحب خود را حقیر و بی ارزش می‏كند»
 
و از بخل و خساست، حیثیت و آبروی انسان بر باد فنا می‏رود.

 

بلكه همچنان كه آن حضرت تصریح فرمودند و مشاهده شده اولاد بخیل با او دشمن و هیچ
 
 بخیلی را در عالم دوستی نیست. اهل و عیالش چشم به مرگ او دوخته و فرزندانش دیده بر
 
 راه وفات او نهاده و آن مسكین بیچاره، با وجود توانایی، به سختی و با وسعت بسیار، به تنگی
 
 می‏گذراند. زندگانی او در دنیا چون فقرا و محاسبه و مؤاخذه او در آخرت، محاسبه و مؤاخذه
 
 اغنیاست. در دنیا خوار و ذلیل و در عقبی به عذاب الیم گرفتار
 
معالجه مرض بخل 
 
بدان كه: معالجه مرض بخل، محتاج به معالجه علمی و عملی است اما علم، پس آن است
 
 كه: آفت بخل را بداند و فایده جود و كرم را بشناسد و بعد از آنكه طالب علاج این مرض باشد،
 
 بسیار ملاحظه آثار و اخباری كه در مذمت بخل و مدح سخاوت رسیده بكند و «وعده و وعیدی»
 
 كه بر این دو صفت شده، به نظر در آورد و ذلّت بخیلان و تنفّر مردم را از ایشان مشاهده نماید
 
و بداند كه: از برای او خانه دیگری غیر از این خانه نیز هست، كه خواه نا خواه باید به آنجا برود
 
 و در آنجا نیز احتیاج دارد و قدری را كه پیش می فرستد و ذخیره می نماید در روز درماندگی به
 
 كارش می آید و اعتماد بر فرزندان نكند. تو در باره پدر و مادر ببین چه كردی كه فرزندان در باره
 
 تو كنند

 

 
به دختر چه خوش گفت بانوی ده               كه روز نوا برگ سختی بنه
 
خور و پوش و بخشای و راحت رسان           نگه می چه داری ز بهر كسان 
 
به دنیا توانی كه عقبی خری                     بخر جان من ورنه حسرت بری 
 
زر و نعمت اكنون بده كان توست                كه بعد از تو بیرون ز فرمان توست
 
پریشان كن امروز گنجینه چیست               كه فردا كلیدش نه در دست توست 
 
تو با خود ببر توشه خویشتن                     كه شفقت نیاید ز فرزند و زن 
 
كسی گوی دولت ز دنیا برد                      كه با خود نصیبی به عقبی برد 
 
غم خویش در زندگی خور كه خویش          به مرده نپردازد از حرص خویش 
 
به غمخوارگی چون سرانگشت من            نخارد كسی در جهان پشت من 
 
درون فرو ماندگان شاد كن                        ز روز فروماندگی یاد كن 
 
 

بُخل ، واژه ای که در قرآن دوازده بار و در هفت آیه (آل عمران : 180، نساء : 37، توبه : 76، محمّد : 37-38، حدید : 24، لیل : 8) به صورت مصدر، فعل ماضی و فعل مضارع به کار رفته است . کلمة شُحّ و أشِحَّة (جمع شحیح ) نیز پنج بار در چهار آیه آمده است (نساء : 128، احزاب : 19، حشر : 9، تغابن : 16). بعلاوه ، در چند آیه (از جمله : اسراء : 29،100، نجم : 32-35، معارج : 19-21 و نساء : 53) بدون ذکر واژه های بخل و شحّ دربارة صفت بخل و نکوهش شدید آن نکاتی مطرح شده است . بنابر این آیات ، خدا افراد بخیل را، چه آنان که نسبت به مال خود بخل می ورزند و چه آنان که دیگران را به بخل فرا می خوانند، دوست نمی دارد (نساء:37)؛ مردمی که در بخشش از نعمتهایی که خدا به آنها داده ، امساک می کنند؛ این نعمتها در روز قیامت وبال گردنشان خواهد شد (آل عمران : 180). و بخل که منشأش نگرانی از فقر است (اسراء : 100)، چه بسا آدمی را گرفتار نفاق می کند (توبه : 76-77). با اینهمه به این نکته نیز اشاره شده که گرایش به بخل در طبیعت انسان وجود دارد (نساء : 128، معارج : 19-21) و البته ، او می تواند خود را از آن آزاد کند تغابن : 16  

 
 

برخورد شديد پيامبر صلى الله عليه و آله با بخيل‏

در روايت آمده:

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله خانه خدا را طواف مى‏كردند، ناگهان مردى را ديدند به پرده كعبه آويخته و مى‏گويد: الهى! به حرمت اين خانه، مرا بيامرز.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: گناهت چيست؟ عرض كرد: بالاتر از اين است كه براى شما بگويم!

فرمود: واى بر تو گناه تو بزرگ‏تر است يا زمين‏ها؟ گفت: گناه من، فرمود: واى بر تو گناه تو بزرگ‏تر است يا كوه‏ها؟ گفت: گناه من!

فرمود: گناه تو بزرگ‏تر است يا درياها؟ گفت: گناه من!

فرمود: گناه تو بزرگ‏تر است يا آسمان‏ها؟ گفت: گناه من!

فرمود: گناه تو بزرگ‏تر است يا عرش؟ گفت: گناه من!

فرمود: گناه تو بزرگ‏تر است يا خدا؟ گفت: خدا بزرگ‏تر و برتر و جليل‏تر است.

فرمود: واى بر تو گناهت چيست؟ گفت: مردى ثروتمندم، هرگاه نيازمندى به من مراجعه كند گويى شعله‏اى از آتش به استقبالم مى‏آيد!

حضرت فرمود: مرا واگذار، به آتشت مرا دچار مكن، به خدايى كه مرا به هدايت و كرامت مبعوث كرد، اگر قائم بين ركن و مقام باشى و سپس هزار هزار سال نماز بخوانى و آن قدر گريه كنى كه از گريه‏ات چشمه‏ها راه افتند و درختان سيراب شوند آن گاه بميرى و در لئامت و پستى اين چنين باشى، خداوند با رويت به آتش درافكند، واى بر تو قول حق را نشنيدى كه فرمود «15»:

[وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ‏] «16».

و هر كه بخل پيشه كند، فقط نسبت به [سعادت و خوشبختى‏] خود بخيل است‏

و در قرآن فرموده:

 [وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏] .

و كسانى را كه از بخل و حرصشان بازداشته‏اند، اينان همان رستگارانند.

 
 
 
 
 

داستانی عبرت انگیز در سوره ی قلم به نام اصحاب الجنه (صاحبان باغ) آمده است. چند نفر از کشاورزان ثروتمند پدری خیر و نیکوکار داشتند که دارای باغی سبز و خرم بود و همه ساله کارش این بود که در هنگام میوه چینی، فقرا و مساکین را از محصول باغ بهره مند می ساخت و سپس مصرف سالانه ی خود را برداشت می کرد.

 این عمل هم چنان ادامه داشت تا جایی که فقرا و مساکین روز شماری می کردند تا این موسم برسد. همان گونه که ذکر شد این مرد خیر این گونه رفتار می کرد؛ چرا که خود را شریک و سهیم فقرا می دانستعاقبت وقتی این مرد بزرگ و دارای سعه ی صدر، دار فانی را وداع گفت، بعضی از فرزندانش که دارای صفت زشت خست و بخل بودند، بقیه ی وراث را هم تحریک کرده و گفتند: ما عائله مندیم و خود به محصول باغ نیازمندتریمدر نتیجه با هم تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از محصول باغ بهره مند می شدند، محروم سازندخداوند می فرماید: آنان هم قسم شدند که صبح گاه میوه را بچینند؛ یعنی همه را خود بردارند؛ و هیچ استثناء نکردند.

 

شواهد  نشان می دهد خودشان آن چنان هم نیازمند نبودند بلکه به علت بخل این کار را کردند و حتی موقع تصمیم گیری و یا رفتن، انشاءا... هم نگفتند.

 خداوند هم از این حرکت آنان خوشش نیامد؛ از این رو شبانگاه که همه ی آن ها خواب بودند، و بلایی بر سر این باغ فرود آمد و همچون صاعقه ای تمام آن را سوزاند و چیزی جز مشتی زغال و خاکستر سیاه باقی نماند.

فرزندان، صبح گاه طبق قرار قبلی هم دیگر را صدا زدند؛ و گفتند که اگر می خواهید میوه ی بستان را بچینید برخیزید تا به باغستان برویم. صبح گاه آماده شدند و به سوی باغ حرکت کردند؛ در حالی که آهسته با هم سخن می گفتند: که مواظب باشید حتی یک فقیر هم داخل باغ نشود. چنان آهسته صحبت می کردند که کسی صدای آن ها را نشنود. (1)

چنین به نظر می رسد که به خاطر سابقه ی همه ساله ی عمل خیر پدر، جمعی از مساکین و فقرا چشم به راه بودند که میوه چینی شروع شود و آن ها هم به نوا برسند؛ لذا این فرزندان ناخلف چنان مخفیانه حرکت کردند که هیچ کس احتمال ندهد. و به این ترتیب صبح گاهان با چنین قصدی به سوی باغ، آن هم با عزم خودداری از بخشش به مستمندان حرکت کردند؛ زیرا از خواهش مستمندان عصبانی بودند؛ لیکن وقتی وارد باغ شدند، تعجب کردند و گفتند شاید ما راه را گم کرده ایم و عوضی آمده ایم. سپس متوجه شدند، بلایی باغ را درهم نوردیده و هیچ چیز باقی نمانده است.

این داستان به خصوص برای جوانانی که پدری صالح دارند و یا کارهای نیکی در آن خانواده جریان دارد، بسیار آموزنده است که نه تنها هرگز آن کارها را قطع نکنند، بلکه به عنوان الگو از آن ها استفاده کنند.

پی نوشت ها:

 سوره ی قلم؛ آیه های 17 تا 241

 

 

زخمهای بچه ها را با بوسه هایتان مرهم نهید

 زخمهای بچه ها را با بوسه هایتان مرهم نهید .

 

 

راه هایی برای شاد زیستن تبیان

برای شاد زیستن از بایستان

چوخ داش آتیلار

چوخ داش آتیلار ، هر آغاجین میوه سی اولسا


دیوانه ده هئچ سروه ، گولوم داشینی آتماز

نامردلره خرج ایله مه گل شعرینی شاعیر


البته كی زرگر چوله داشقاشینی آتماز

آرواد نه قدر اولسا مسلط ده ، یقین بیل


قان قیدینی یئرتیب ، كیشی قارداشینی آتماز

دونیا چوغولو اولسادا ، هر قاینانا بالدیز


آرواد دا اگر ذات اولا ، سیرداشینی آتماز

نامرد آدامین سوفره سینه ، مرد یاراشماز


هئشترخان اولا سوفره ده ، بوزباشینی آتماز

یوسف كیمی نامحرم اگر قارشینا چیخسا ؛


عیصمت لی قادین ، بللی دی گوز قاشینی آتماز

«توركون دیلی تك سئوگیلی ایستكلی دیل اولماز»


غیرتلی اولان تورك ده ، دیلداشینی آتماز

" انباز"ا دا یولداشلاری جانیندن عزیز دیر


جان قوربان ائدر یولداشا ، یولداشینی آتماز

♥ــــــــــــــــــــــ♥ ღღ نازلی نیگار *سئوینج و کدر* مئدیا سی ღღ ♥ـــــــــــــــــــــــ♥

IMG_0159

IMG_0162

 

IMG_0164

 

IMG_20150305_144409

یا ارحم اراحمین

آرام باش،
حوصله کن،
آب های زودگذر،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا

از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته اند.
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد...

حالا آرام باش
همه چیز درست خواهد شد...
همه چیز درست خواهد شد...


**سید علی صالحی**

 

 

بی کلاس

 
بی کلاس
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم اسفند 1392 ساعت 1:1 شماره پست: 115
 
 
 

همه افراد دوست دارند كه در جامعه و در میان دوستان و اطرافیان خود چهره شاخصی داشته باشند و با وقار و با متانت رفتار كنند كه برخی از این ویژگی مهم  و اجتماعی، به با كلاس بودن تعبیر می كنند

در تعریف با كلاس بودن ، افراد ملاك های متعددی را مد نظر قرار می دهند، برخی با كلاس بودن را به داشتن ماشین هایی با رنگ های تند می دانند و برخی داشتن خانه های مجلل را ملاك با كلاس بودن خود قرار می دهند  ، بعضی ها انواع بی حجابی و هرزه گی را و بی تربیتی در حضور در اجتماع را و انواع متد های منسوخه و بی اعتبار شده سالهای گذشته غربی را کلاس می گویند در بعضی از جاها داشتن قلاده یک سگ و داشتن حیوان در محیطی که اختصاص به زندگی انسانهادارد کلاس است و ... 

 میان کلام ( بیچاره مارکس ندانست که ما ایرانی ها از کلاس او ( طبقه ) که در تعریف جامعه و دولت مطرح کرده بود چه شلم شوربای در همی درست کرده ایم به عقیده  مارکس جوامع بر اثر نزاع بین طبقات اشراف سرمایه دار و کارگران شکل میگیرد ،  هر کسی که از طبقه سرمایه دار نباشه به ترتیب جزو طبقات میانی و یا فقیر محسوب میشود که متشکل از  چندین طبقه است  هر گروهی که بتواند خودش را  به طبقات بالایی و یا سرمایه دار برساند جزو کلاسهای بالا محسوب میشود.)

 

اما حقیقت این است كه وقار و متانت شما با ماشین و با خانه و ثروت و قیافه و پوشش و رتگی کردن خود و برهنگی و ...   قابل ارزیابی نیست، در مقابل آنچه شما را تبدیل به یك فرد با كلاس می كند ، رفتار و گفتاری است كه در جامعه و یا یك مهمانی و جشن بزرگ از خود بروز می دهید

به چند تا از برخوردهای اشتباه مان در  جامعه ای که زندگی می کنیم  که ممکن است ما راجزو افراد بی کلاس ( رعایتآداب و رفتار و آمد با دیگران ) نشان دهد می پردازیم :

فخر فروشی

خوردن در كوچه و خیابان

زودتر از همه در مهمانی حاضر شدن

خیره شدن به دیگران

پرخوری و اسراف

صحبت كردن با صدای بلند

 

تقدیم نكردن محل نشستن خود

 


 

اشتباهاتی که شما را بی کلاس می‌کند!


 

 

فخر فروشی

برخی گمان می كنند، اگر در معاشرت خود با دیگران خود را بگیرند و با حالتی سرشار از غرور وتكبر راه بروند ،دیگران فكر می كنند كه آنها افراد با كلاسی هستند در صورتی كه در مهمانی ها و مجالس ، افرادی از محبوبیت بیشتر برخوردار هستند كه تواضع بیشتری داشته باشند و به همین جهت قرآن كریم برای كسانی كه دوست دارند با كلاس باشند سفارش می كند كه:

(وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ : و از مردم [به نِخوت‏] رُخ برمتاب، و در زمین خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ لافزن را دوست نمى‏دارد.)( لقمان : 18)

 

خوردن در كوچه و خیابان

افراد با كلاس هیچ گاه در مسیر رفت و آمد خود و در كوچه و خیابات اقدام به خوردن مواد غذایی نمی كنند و برای صرف غذا مكانی مناسب را انتخاب می كنند .

غذا خوردن و یا جنباندن دهان در رفت و آمد یكی دیگر از اشتباهاتی است كه شما را بی كلاس می كند، چنانچه امام كاظم  علیه السلام در پاسخ به سوال درباره انسان فرو مایه می فرماید:(لَمّا سُئلَ عنِ السَّفْلَةِ ـ: الّذِی یَأْكُلُ فِی الأسْوَاقِ: امام كاظم علیه السلام ـ در پاسخ به سۆال درباره انسان فرومایه ـ فرمود : كسى است كه در كوچه و بازار چیز مى خورد.(وسائل الشیعة : 16/513/1)

 

زودتر از همه در مهمانی حاضر شدن

یكی دیگر از اشتباهاتی كه ممكن است از شما سر بزند این است كه زودتر از همه و در حالیكه كه میزبان هنوز امكانات لازم و لوازم پذیرایی را فراهم نكرده است، در مهمانی حاضر شوید، چرا كه این كار در برخی موارد تمركز صاحب خانه را به هم می زند و نمی تواند به كارهای خود آنچنان كه باید و شاید برسد به همین جهت خداوند متعال به افرادی كه برای مهمانی در خانه پیامبر  خدا حضور پیدا می كنند می فرماید:

(أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُۆْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ ... ؛ اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، داخل اتاق هاى پیامبر مشوید، مگر آنكه براى [خوردنِ‏] طعامى به شما اجازه داده شود، [آن هم‏] بى‏آنكه در انتظار پخته‏شدن آن باشید ولى هنگامى كه دعوت شدید داخل گردید، و وقتى غذا خوردید پراكنده شوید،...)(احزاب:53)

 

خیره شدن به دیگران

یكی دیگر از ویژگی هایی كه تصور بی كلاس بودن نسبت به شما را در ذهن دیگران تقویت می كند، این است كه در یك مهمانی و یا در جامعه به فردی خیره شوید.

این خیره شدن در صورتی كه فرد مورد نظر شما خانم باشد از زشتی بیشتری برخودار است:

قُل لِّلْمُۆْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ : به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاكدامنى ورزند، كه این براى آنان پاكیزه‏تر است، زیرا خدا به آنچه مى‏كنند آگاه است.» (النور : 30)

همچنین در روایتی كه از حضرت عیسی علیه السلام نقل شده است به زشتی این عمل تأكید شده است:

لا تَكونَنَّ حَدیدَ النَّظَرِ إلى ما لَیسَ لَكَ ؛ فَإِنَّهُ لَن یَزنِیَ فَرجُكَ ما حَفِظتَ عَینَكَ، فَإِن قَدَرتَ ألاّ تَنظُرَ إلى ثَوبِ المَرأَةِ الَّتی لا تَحِلُّ لَكَ فَافعَل: به آنچه [نگاه كردن بِدان] برایت [حلال] نیست، خیره منگر؛ چرا كه اگر چشمت را حفظ كنى ، مرتكب فحشا نمى شوى و اگر مى توانى به لباس زنى كه مَحرم تو نیست، نگاه نكنى ، چنان كن.)

 

پرخوری و اسراف

 

افراد بی كلاس در منطق قرآن مجید در مهمانی ها و جشن هایی كه حضور پیدا می كنند دو اقدام ناپسند انجام می دهند:

برخی پرخوری می كنند در حالی كه سفارش قرآن است كه می فرماید:

كُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْكُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى: از خوراكی هاى پاكیزه‏اى كه روزى شما كردیم، بخورید و [لى‏] در آن زیاده‏روى مكنید كه خشم من بر شما فرود آید، و هر كس خشم من بر او فرود آید، قطعاً در [ورطه‏] هلاكت افتاده است. (طه : 81)

برخی اسراف می كنند و از ظرف غذایی كه برای آنها اختصاص داده شده است تنها مقدار كمی می خورند و بقیه را رها می كنند تا نصیب سطل زباله شود كه این گروه نیز مذمت شده اند:

(... وكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ

: ... و بخورید و بیاشامید و [لى‏] زیاده‏روى مكنید كه او اسرافكاران را دوست نمى‏دارد. )(الأعراف :31)

این در حالی است که می توانند با استفاده از یك ظروف یكبار مصرف مانع  اسراف شدن غذا شوند.

 

صحبت كردن با صدای بلند

صحبت كردن با اطرافیان با صدای بلند در مهمانی ها و جامعه و همچنین در استفاده از تلفن همراه نیز یكی دیگر از ویژگی هایی است كه سبب می شود افراد دیگر به شما به عنوان یك فرد بی كلاس و كسی كه از آداب معاشرت چیزی نمی داند، نگاه كنند، چرا كه وقتی شما با صدای بلند صحبت می كنید ؛ 

اولاً توجه منفی افراد را به خودتان جلب می كنید.

ثانیاً افراد تصور می كنند شما برای اثبات حرف های خودتان هیچ منطقی ندارید و تنها می خواهید حرف های خود را با صدای بلند اثبات كنید. به همین جهت است كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

(إنَّ اللّهَ یَكرَهُ مِن الرِّجالِ الرَّفیعَ الصَّوتِ، و یُحِبُّ الخَفیضَ مِن الصَّوتِ: خداوند مردانى را كه با صداى بلند سخن مى گویند ناخوش دارد و صداى آهسته را دوست مى دارد.( كنز العمّال : 7943)

 

تقدیم نكردن محل نشستن خود

یكی از مهمترین اشتباهاتی كه در جامعه و در استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی و یا در مهمانی های شلوغ ممكن است از شما سر بزند، حساسیتی است كه شما بر مكان نشستن خود دارید و اینكه حاضر نیستید، كمی فشرده تر بنشینید و یا جای خود را به دیگرانی كه به آن مكان نیاز بیشتری دارند بدهید .

این ویژگی اگر در شما باشد سبب می شود افرادی كه در آن جمع حضور دارند با چشم دیگری به شما نگاه كنند و شما را فردی خودخواه و بی گذشت قلمداد كنند.

به همین جهت در آیات الهی سفارش شده است كه در مجالس برای یكدیگر جا باز كنید:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ : اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، چون به شما گفته شود: «در مجالس جاى باز كنید»، پس جاى باز كنید تا خدا براى شما گشایش حاصل كند، و چون گفته شود: «برخیزید»، پس برخیزید. تا خدا [رتبه‏] كسانى از شما را كه گرویده و كسانى را كه دانشمندند [بر حسب‏] درجات بلند گرداند، و خدا به آنچه مى‏كنید آگاه است.)( المجادلة : 11)

 

 

 

 

 

طنز

 
طنز
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم اردیبهشت 1393 ساعت 16:59 شماره پست: 176( از پست های حذف شده  )

از بام خانه تا به ثریا از آن تو

 داستان دو برادر است در برای تقسیم میراث پدر با یکدیگر گفت و گو می‌کنند. از وحشی بافقی

زیباتر آنچه مانده ز بابا از آن تو

بد ای برادر از من و اعلا از آن تو

این تاس خالی از من و آن کوزه‌ای که بود

پارینه پر ز شهد مصفا از آن تو

یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من

مهمیز کله تیز مطلا از آن تو

آن دیگ لب شکستهٔ صابون پزی ز من

آن چمچهٔ هریسه و حلوا از آن تو

این غوچ شاخ کج که زند شاخ، از آن من

غوغای جنگ غوچ و تماشا از آن تو

این استر چموش لگد زن ازآن من

آن گربهٔ مصاحب بابا از آن تو

از صحن خانه تا به لب بام از آن من

از بام خانه تا به ثریا از آن تو

و ...
ادامه نوشته

اخلاق نیکو

اخلاق نیکو 

 

 حسن خلق دو معنا دارد: معنای عام ومعنای خاص. جامع السعادات، ج 1، ص 342 ـ 343.

حسن خلق به معنای عام عبارت است از مجموعه خصلت های پسندیده ای كه لازم است انسان روح خود را به آنها بیاراید  

حسن خلق به معنای خاص عبارت است از خوشرویی، خوشرفتاری، حسن معاشرت و برخورد پسندیده با دیگران.

امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان حسن خلق به معنای خاص فرمود  

«بحارالانوار، ج 71، ص 389

حسن خلق آن است كه برخوردت را نرم كنی و سخنت را پاكیزه سازی و برادرت را با خوشرویی دیدار نمایی  

در كتاب های اخلاق و روایات اسلامی هر جا سخن از حسن خلق است، اغلب مراد، همین معنای دوم است  

 

جایگاه حسن خلق در اسلام

دین مقدس اسلام، همواره پیروان خود را به نرم خویی و ملایمت در رفتار با دیگران دعوت می كند و آنان را از درشتی و تندخویی باز می دارد.

قرآن كریم در ستایش پیغمبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید  

قلم (68)، آیه 4اِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ  

بدرستی كه تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای  

حسن خلق و گشاده رویی از بارزترین صفاتی است كه در معاشرت های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تأثیر سخن اثری شگفت انگیز دارد. به همین جهت خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرمخو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر گذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند. این مردان بزرگ برای تحقّق بخشیدن به اهداف‌ الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم رو به رو می شدند كه نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می كردند، بلكه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می كردند.

مصداق كامل این فضیلت، وجود مقدّس رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است. قرآن كریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند دانسته، می فرماید:  

   قلم (68)، آیه 4«فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ‌لَو كُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضوُا مِنْ حَولِكَ» ]

در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرمخو شده ای و اگر خشن و سنگدل بودی، از گردت پراكنده می شدند   

بسیار اتفاق می افتاد كه افراد با قصد دشمنی و به عنوان اهانت و اذیّت به حضور ایشان می رفتند ولی در مراجعت مشاهده می شد كه نه تنها اهانت نكرده اند بلكه با كمال صمیمیت اسلام را پذیرفته و پس از آن، رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ محبوب‌ترین فرد در نزد آنان به شمار می رفت  

ارزشی كه اسلام برای انسان خوشرفتار قائل است، تنها به مؤمنان محدود نمی شود، بلكه غیر آنان نیز اگر این فضیلت را دارا باشند، از مزایای ارزشی آن بهره مند می شوند. در تاریخ چنین آمده است :

علی ـ علیه السلام ـ از سوی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مأمور شد تا با سه نفر كه برای كشتن ایشان هم پیمان شده بودند، پیكار كند. آن حضرت، یكی از سه نفر را كشت و دو نفر دیگر را اسیر كرد و خدمت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آورد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اسلام را بر آن دو عرضه كرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر كرد. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد و عرض كرد: خدای متعال می فرماید، یكی از این دو نفر را كه مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو كن، پیامبر نیز از قتل او صرف نظر كرد، وقتی علّت عفو را به فرد مزبور اعلام كردند و دانست كه به خاطر داشتن این دو صفت نیكو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره اش فرمود:  

او از كسانی است كه خوشخویی و سخاوتش او را به سمت بهشت كشانید.

[ بحارالانوار، ج 71، ص 390 

چون نشوم من ز وی افروخته
او شود از من ادب آموخته
من که زِ دم مایه دِهِ جان شدم
این صفتم داد خدا آن شدم
خلق نکو وصف مسیحا بود
خصلت بد مرگ مُفاجا بود

( مفاجا = ناگهانی )

  

حدود حسن خلق

الف ـ حسن خلق مؤمنان با یكدیگر

ب ـ با مجرمان و منحرفان

ج ـ خوش خلقی و پرهیز از چاپلوسی

د ـ خوش خلقی و مزاح

 هـ ـ حسن خلق آری، بی تفاوتی نه

 

ادامه نوشته

ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ،

ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ،

وقتی نخلی را می خواهند قطع کنند؛ میگویند بکشش !!

ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻫﺎ بیشتر میدانند ﮐﻪ ﭼﻪ میگویم ...

ﺗﻮ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺧﺖ، ﻧﺒﺎﺕ ﻧﯿﺴﺖ...

ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻭﺍﺣﺪ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺁﻥ همچون ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ، ﻧﻔﺮ ﺍﺳﺖ ...!

ﻧﺨﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﯽ میمیرد،

ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ میزنی ﺑﺎﺭ ﻭ ﺑﺮﮒ ﺷﺎﻥ ﺑﯿﺶ ﺗﺮ ﻫﻢ میشود ..!

ﺍﻣﺎ ﻧﺨﻞ، ﻧﻪ ! ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﯼ میمیرد ...

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪﺍﺵ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﺨﻞِ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ !

ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﻣﺠﺘﻬﺪﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ! ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :

ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞﺍﺳﺖ ...

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﺕ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ ...

ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ !

ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﻮﺩ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ ...

ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ،

ﺁﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ میمیرد، ﻭﻟﻮ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑاشد....

کانال #لبخندزندگی

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم اردیبهشت 1393 ساعت 23:44 شماره پست: 180

یک شاخه گل 

سعدی علیه الرحمه - دیوان اشعار - غزلیات - غزل 405

اول اردی بهشت - بزرگداشت سعدی 

 

 

تصنیف سر عشق از استاد شجریان 

 

بیر جوجوق ایدیم یئره گومدیلار سنی حیاتا قانادسیز...

بیر جوجوق ایدیم یئره گومدیلار سنی
حیاتا قانادسیز آتدیلار منی
باخ نئجه پوزولوب عمرین گلشنی
حیات سن سیز منه زنداندیر آنا!

قوینوندا بسله نر گوزل دیلکلر
لاییقدیر سجده یه سنه ملکلر
نرده سن، گوزلریم هپ سنی بکلر
باخ اولادین ناسیل گریاندیر آنا!

سن بیر گونش ایدین، دوغدوندا باتدین
یازیق اولادینی غملره آتدین
بیر جواب وئر، هانکی مرادا چاتدین
تورپاقلاردا نئچه زماندیر آنا!؟

بیر آه چکسم سنسیز قوپمازمی طوفان؟
عزیزیم آنا جان، گوزوم آنا جان
یوموق گوزلرینی آچ دابیر اویان
ایندی زمان باشقا زماندیر آنا!

ییخیلیب پایینه اولمک ایسته رم
آنالیق مهرینی گورمک ایسته رم
سنی گورمک ایچون اولمک ایسته رم
تسللیم آه ایله فغاندیر آنا!

-------------------
صمد وورغون
-------------------

 

http://www.cloob.com/cdf/nazli.nigar

 

آنا جان دیر،جانا روح و روان دیر

آنا سوزو شیرین،شیرین زبان دیر

پروانه تک،داییم اوتا یا نان دیر

بیزیم گوزل پروانه لر یا نماسین 

شمع لر یمیز ائریمه سین،سونمه سین

درده دوشن محنت چکن آنا دیر 

گوز یاشینان لاله اکن آنا دیر

یاری یولدا قامت بوکن آنا دیر  

بئله یوللار(هرگز)یاری اولما سون

با یغیلاردا خرا به یه قونما سون 

 آنا ا یچون جنت باغی سزاوار

آنا ایچون هدیه گره ک هرنه وار

مقدمینه گول خرمنی،جان نثار

قامتینه تیره و تئل سرا نداز

حورمتینه لعل وگوهر پای انداز

 

ولادت دخت نبي اکرم و روز مادر و روز زن مبارک باد

 میلاد با سعادت و فرخنده درُّدانه نبی اکرم(ص)؛ ام ابیها؛ حورای انسیه؛ فخرکائنات؛ ام الائمةاطهار؛ سرور و سیده زنان عالم هستی ؛ یار و یاور وهمسنگر امیرالمؤمنین علی المرتضی(ع)،حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) وروز زن را خدمت دوستان و سروران گرامی  و خانواده های محترم  تبریک و تهنیت عرض مینمایم . امیدوارم در زیر سایه الطاف وکرامات معنوی آن حضرت به کسب مدارج والای معنوی  زندگی دنیوی واُخروی نائل آئید.ان شاءالله.اااالتماااس دعااا



34حدیث گهربار درباره حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)

میلادکوثر(سلام الله علیها)مبارک

1.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : اَوَّلُ شخصٍ تدْخُلُ الجنةَ فاطمةُ.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: اولین کسی که داخل بهشت می‌شود، فاطمه است.
«بحار الانوار، ج 43، ص 44»

************************
2.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : اما اِبْنَتی فاطمةُ فهی سیدةُ نِساءِ العالمینَ من الاوّلینَ‌ و الآخرینَ.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: اما دخترم فاطمه پس او سرور زنان جهان هستی از گذشتگان و آیندگان است.
«تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 338»

************************
3.
قال رسول الله - صلّی الله علیه و آله - : مَنْ ارضی فاطمةَ فقد ارضانی و مَنْ اَسخطَ فاطمةَ فقد اسخطنی.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: هرکس فاطمه را راضی کند، مرا  راضی نموده و هر کس فاطمه را خشمگین کند، مرا خشمگین نموده است.
«احقاق الحق، ج 10، ص 217»


 

4. قال الامام الباقر - علیه السّلام - : وُلِدَتْ فاطمةُ بنت محمدٍ - صلّی  الله علیه و آله - بعدَ مبعثِ الرسولِ بخمسِ سنینَ و تُوَفِّیَتْ و لها  ثمانَ عَشَرةَ سنةً.
امام باقر - علیه السّلام - فرمود: فاطمه دختر محمد - صلّی الله علیه و آله  - پنج سال بعد از به نبوت رسیدن پیامبر اکرم متولد شد و هیجده ساله بود که  وفات کرد.
«اصول کافی، ج 1، ص 457»

************************
5.
عن النبی - صلّی الله علیه و آله - قال: اِنّما سُمِّیتْ فاطمةُ البتولَ لانّها تُبْتَلَتْ مِنْ الحیضِ و النفاسِ.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: همانا فاطمه بتول نامیده شد، چرا که او از حیض و نفاس دور گردیده است.
«احقاق الحق، ج 10، ص 45»

************************
6.
عن ابی جعفر - علیه السّلام - عن آبائه - علیهم السّلام - قال: اِنّما  سُمِّیَتْ فاطمةُ بنتِ محمدٍ الطاهرةَ لِطَهارَتها مِنْ کُلِّ دَنَسٍ و  طهارَتِها مِنْ کُلِّ رَفَثٍ و ما رأَتْ قَطُّ یوماً حُمْرةً و لا  نِفاسَاً.
امام باقر - علیه السّلام - از قول پدرانشان - علیهم السّلام - فرمود:  همانا فاطمه دختر محمد، طاهره نامیده شد، چرا که او از هر گونه پلیدی و  آلودگی و نیز کلام ناپاک طاهر بود و هیچ روزی خون حیض و نفاس ندید.
«بحار الانوار، ج 43، ص 19»

************************
7.
عن الامام جعفر بن محمد - علیه السّلام - عن ابیه - علیه السّلام - قال:  اِنَّ فاطمةَ - سلام الله علیها - کانتْ تُکَنَّی امَ ابیها.
امام صادق - علیه السّلام - از قول پدرشان (امام باقر - علیه السّلام -)  فرمود: همانا فاطمه - سلام الله علیها - به ام ابیها کنیه‌گذاری شده است.
«بحار الانوار، ج 43، ص 16»

************************
8.
قال ابو عبدالله - علیه السّلام - : لِفاطمةَ - سلام الله علیها -  تِسْعَةُ اسماءٍ عند اللهِ عز و جلّ: فاطمةُ‌ و الصِّدِّیقةُ و المبارکةُ و  الطاهرةُ و الزکیةُ و الراضیةُ و المرضیةُ‌ و المحدثةُ و الزهراءُ.
امام صادق - علیه السّلام - فرمود: نزد خداوند متعال برای فاطمه - سلام  الله علیها - ‌نُه اسم وجود دارد: 1. فاطمه 2. صدیقه 3. مبارکه 4. طاهره 5.  زکیه 6. راضیه 7. مرضیه 8. محدثه 9. زهراء.
«بحار الانوار، ج 43، ص 10»

************************
9.
قال ابو عبدالله - علیه السّلام - : ... اتدری ایَّ شیءٍ تفسیرُ فاطمةَ قلت: اخبرنی یا سیدی قال فُطِمَتْ مِنْ الشَّرِ.
امام صادق - علیه السّلام - فرمود: آیا می‌دانی معنی و مفهوم فاطمه چیست؟  گفتم آقای من شما مرا آگاه کنید، حضرت فرمود: یعنی که از بدی‌ها دور شده  است.
«بحار الانوار، ج 43، ص 10»

************************
10.
عن ابی جعفر - علیه السّلام - قال: کان رسول الله - صلّی الله علیه و آله - اذا ارادَ السفرَ سلَّمَ علی مَنْ اراد ... .
امام باقر - علیه السّلام - فرمود: پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله -  هرگاه می‌خواستند به سفر بروند با هر کس از اهلبیت خود می‌خواستند خدا  حافظی کنند، خداحافظی می‌کردند، سپس آخرین کسی که از او خداحافظی می‌کردند،  فاطمه - سلام الله علیها - بود، پس سفرشان را از خانه فاطمه آغاز می‌کردند  و زمانی که از سفر باز می‌گشتند اول از همه به خانه فاطمه - سلام الله  علیها – می‌رفتند.
«بحار الانوار، ج 43، ص 83»

************************
11.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : ان فاطمةَ سَیِّدَةُ نِساءِ العالَمینَ.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: همانا فاطمه، سرور زنان عالَم است.
«بحار الانوار، ج 25، ص 360»

************************
12.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : یا فاطمةُ اِنَّ اللهَ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِکِ و یَرضی لِرِضاکِ.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - (خطاب به حضرت فاطمه - سلام الله  علیها -) فرمود: ای فاطمه همانا خداوند با خشم تو خشمگین و با رضایت و  خشنودی تو خشنود می‌شود.
«بحار الانوار، ج 43، ص 19»

************************
13.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : اِنَّ فاطمةَ مِنّی وَ هی نُورُ  عَینی و ثَمرةُ فؤادی یَسُوؤنی ما ساءَها و یَسُرُّنی ما سَرَّها.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: همانا فاطمه پاره تن من است و  او روشنایی چشمانم و میوه قلب من است، آنچه او را بیازارد مرا آزار می‌دهد  و آنچه او را خوشحال کند مرا خوشحال می‌کند.
«بحار الانوار، ج 43، ص 24»

************************
14.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : فاطِمةُ اَعَزُّ الناسِ علیَّ.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: فاطمه عزیزترین و محبوب‌ترین مردم برای من است.
«بحار الانوار، ج 43، ص23»

************************
15.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : اِنَّ اللهَ تعالی اِختارَ مِنْ النِساءِ اربعَ: مریمَ و آسیةَ و خدیجةَ و فاطمةَ.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: همانا خداوند متعال چهار تن از زنان را برگزید: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه را.
«بحار الانوار، ج 43، ص 19»

************************
16.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : الحسنُ و الحسینُ خیرُ اهلِ  الارضِ بَعدِی و بعدَ اَبِیهما و اُمُّهما اَفْضَلُ نِساءِ اهلِ الارض.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: حسن و حسین بعد از من و  پدرشان بهترین اهل زمین‌اند و مادرشان برترین زنان اهل زمین است.
«بحار الانوار، ج 43، ص 20»

************************
17.
قال رسول الله - صلّی الله علیه و آله - : فاطمةُ حوراءُ انسیةٌ‌.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: فاطمه حوریه‌ای انسانی است.
«عوالم، ج 6، ص 9»

************************
18.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : فاطمةُ شِجْنَةٌ مِنّی یَقْبِضُنی ما یَقْبِضُها و یَبْسطْنی ما یَبْسطُها.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: فاطمه شاخه‌ای از من است هر  آنچه او را غمگین سازد، مرا غمگین می‌کند و هر آنچه او را خوشحال سازد، مرا  خوشحال می‌کند.
«المناقب، ج 3، ص 332»

************************
19.
قال النبی - صلّی الله علیه و آله - : احبُّ اهلی الیَّ فاطمةَ.
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود: محبوب ترین فرد خانواده‌ام برای من، فاطمه است.
«احقاق الحق، ج 10، ص 181»

************************
20.
عن ابی جعفر - علیه السّلام - قال: ما عُبِدَ اللهُ بشیءٍ مِنْ  التحمیدِ افضلَ مِنْ تسبیحِ فاطمةَ - سلام الله علیها - و لو کانَ شیءٌ  لَنَحَلَهُ رسولُ اللهِ - صلّی الله علیه و آله - فاطمةَ - سلام الله علیها  -.
امام باقر - علیه السّلام - فرمود: خداوند به هیچ نوع ستایشی بالاتر از  تسبیح فاطمه - سلام الله علیها - عبادت نشده است و اگر چیزی بالاتر از این  بود، حتماً پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - آن را به فاطمه - سلام  الله علیها – می‌آموخت.
«اصول کافی، ج 2، ص 504»

************************
21.
قال الامام الصادق - علیه السّلام - : تسبیحُ فاطمةَ - سلام الله علیها  - فی کلِ یومٍ دَبْرَ کلِ صلاةٍ احبُّ‌ الیَّ مِنْ الفِ رکعةٍ فی کل یومٍ.
امام صادق - علیه السّلام - فرمود: تسبیح فاطمه در هر روز بعد از نماز، نزد من از هزار رکعت نماز در هر روز پسندیده‌تر است.
«مکارم الاخلاق، ص 281»

************************
22.
عن ابی بصیر قال: دخلت علی ابی عبد الله - علیه السّلام - قال: و انَّ  عندنا لَمُصْحَفَ فاطمةَ و ما یُدْریهم ما مُصْحَفُ فاطمةَ. قلتُ له: و ما  مُصْحَفُ فاطمةَ؟ قال: مصحفٌ ... .
ابو بصیر گوید بر حضرت صادق - علیه السّلام - وارد شدم، (پس از چندی سخن)  حضرت فرمود: همانا مصحف فاطمه - سلام الله علیها - نزد ما است و مردم چه می  دانند مصحف فاطمه چیست. گفتم: مصحف فاطمه چیست. حضرت فرمود: کتابی است که  در آن مطالبی همانند قرآن است در حالی که (حجمش) سه برابر آن است.
«اصول کافی، ج 1، ص 346»

زمان، در آیینه شعر و ادب فارس

زمان، در آیینه شعر و ادب فارس

شاعران نامدار فارسی زبان، در سروده های خویش همواره انسان را به مغتنم شمردن فرصت های محدود فراخوانده اند و از ویژگی های بی نظیر دوران جوانی و سختی های دوران سال خوردگی، سخن به میان آورده اند. در این بخش از نوشتار، به برخی از این ابیات اشاره می شود.

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند

گرد در بام دوست پرواز کنند

هر جا که دری بُوَد، به شب دربندند

الا در دوست را که شب باز کنند

خواجه عبدالله انصاری

دنیا همه تلخ است به سان زَهره

چه کس است که در جگر نشانده دهره

هرکس که گرفت از وی امروز نصیب

فردا ز قبول حق نداره بهره

خواجه عبدالله انصاری

در خدمت دوست، عزّ و حرمت یابی

اسرار دو کون را به خدمت یابی

از جهل تو را چه غم، چهل شب برخیز

تا گنج روان علم و حکمت یابی

خواجه عبدالله انصاری

بیا تا برآریم دستی ز دل

که نتوان برآورد فردا ز گِل

به فصل خزان در، نبینی درخت

که بی برگ ماند ز سرمای سخت

سعدی

شب گور خواهی منوّر چو روز

از اینجا چراغ عمل برفروز

سعدی

نگه دار فرصت که عالم دمی است

دمی پیش دانا به از عالمی است

سکندر که بر عالمی حکم داشت

در آن دم که می رفت عالم گذاشت

سعدی

وقت را تیغ گفته اند برّان

که بود بی توقفی گذران

هر کجا تیز بگذرد آن تیغ

وانگردد به وای وای و دریغ

گرچه باشد گذشتنش نفسی

لیک تأثیر آن قویست بسی

جامی

هر چه بینی در جهان دارد عوض

گر عوض حاصل تو را گردد غرض

بی عوض دانی چه باشد در جهان

عمر باشد، عمر، قدر آن بدان

شیخ بهایی

وقت غنیمت شمار

ورنه چو فرصت نماند

ناله که را داشت سود؟

اَه، کی آمد به کار؟

(شاعر ناشناس، به نقل از: کشکول)

ای اهل شوق! وقت گریبان دریدنست

دست مرا به سوی گریبان که می برد؟

سنایی

شب های هجر را گذرانده ایم و زنده ایم

ما را به سخت جانی خود، این گمان نبود

شکیبی

در وصف پیری

گر کسب کمال کنی، می گذرد

ور فکر محال کنی، می گذرد

دنیا همه سر به سر خیالست، خیال

هر نوع خیال می کنی، می گذرد

صبری

رفت جوانی و تغافل به سر

جای دریغ است، دریغی بخور!

گمشده هر کـه چـو یوسـف بـود

گمشدنش جــای تأســف بــود

فارغی از قدر جوانی که چیست

تا نشوی پیر، ندانی که چیست

گرچه جوانی همه چون آتش است

پیری تلخ است و جوانی خوش است

شاهد باغ است درخت جوان

پیر شود، بر کندش باغبان

شاخ تر از سبزگل نوبرست

هیزم خشک از پس خاکسترست

مخزن الاسرار نظامی

در شکایت از طلایه پیری

زود چو شمعت فتد از سر کلاه

چند کنی موی سفیدت سیاه؟

موی سیه گر به صد افسون کُنی

قد که دو تا گشت، به آن چون کنی؟

وه! که مرا بر چهل افزود پنج

وز پی آن، قافیه گردید رنج

من که دو مویم ز سپهر اثیر

پیش حریفان، نه جوانم نه پیر

نام نکردند جوانان به من

من نکنم نیز به پیران سخن

آن که در این مرتبه داند مرا

هیچ نداند که چه خواند مرا

امیدی گنابادی

درباره پیری

تا بود اسباب جوانی به تن

روی، چو گل باشد و تن، چون سمند

تازه بود مجلس یاران به تو

جلوه کند صفّ سواران به تو

شیفتگان، دیده به رویت نهند

رخت هوس بر سر کویت نهند

نوبت پیری چو زند کوس درد

دل شود از خوش دلی و عیش، فرد

موی سفید از اجل آرد پیام

پشتِ خم از مرگ رساند سلام

خشک شود عمده بازو چو کِلک

سست شود مرده گردن چو سِلک

مطلع الانوار

به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت عمر

که در کمینگه عمرند قاطعان طری

حافظ

گذشت
رسید پیری و افسانه شباب گذشت
چنان گذشت که گویی مگر به خواب گذشت
بهای عهد جوانی، شناختم روزی
که پیری آمد و نیرو شد و شباب گذشت
در انتخاب هدف، آن قدر دقیق شدم
که عمر طی شد و دوران انتخاب گذشت
به جست وجوی پل اندر کنار جو ماندم
ولیک عمر به دیوانگی ز آب گذشت
ز دیرجوشی طبع و ز زودرنجی دل
حیات من همه در عزلت و عذاب گذشت
درون حجب هنرپوش خود نهان گشتم
ز ضعف و هستی من جمله در حجاب گذشت

پژمان بختیاری


نیم قرن زندگی
سی طی شد و چل رفت و به پنجاه رسیدیم
در یک مژه بر هم زدن این راه بریدیم
این مانده به یادم که درین عمر سبک سیر
چیزی که از آن یاد توان کرد، ندیدیم
چون مردمک دیده درین خانه دلتنگ
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
افسوس که نه میوه به دست آمد و نه گل
چندان که از این شاخه به آن شاخه پریدیم
گفتیم سخن ها و شنیدیم سخن ها
افسوس! چه گفتیم! دریغا چه شنیدیم

پژمان بختیاری


پیری
گذشت عهد نواخوانی و جوانی من
رسید نوبت پیری و ناتوانی من
اگر به کام تو تلخم عجب مدار ای دوست
که رفت دوره شیرینی و جوانی من
به جز دقایق کوتاهِ بی دوام نبود
زمان غفلت و این بود شادمانی من
ندیده ام به جهان غیر تلخ کامی و رنج
ز دوزخ است مگر آب زندگانی من؟
تو ای حریف زبان آور اندرین سودا
چه بهره ها که نبردی ز بی زبانی من
خموش کن که دل آزرده می شوند ای دل
ز نوحه خوانی من، دوستان جانی من

پژمان بختیاری

گهر وقت بدین خیرگی از دست مده

آخر این درّ گران مایه بهایی دارد

صرف باطل نکند عمر گرامی، پروین

آن که چون پیر خرد راهنمایی دارد

پروین اعتصامی


وداع جوانی
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا! با من جوانی کرد
بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام
به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد
جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود
دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد
جوانان در بهار عمر، یاد از شهریار آرید
که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد

شهریار

تقسیم عمر

چه عمری که نیمی از این شصت سال

به شب درگذشت و به خواب و خیال

ز نیمِ دگر باز یک نیمه رفت

به بازی و طفلی و غنج و دلال

وزین مانده نیمی که نامش شباب

تلاش معاش است و وزر و وبال

دگر نیمه فردا چو پیری رسید

همه نوبت نکبت و نق و نال

مجال تأمل کرا بود عمر

همان است و باقی خیال محال

شهریار

جویبار عمر
چو برگ بر رخ آبیم و جویبار خط عمر
به پایِ خسته خم و پیچ روزگار بپوید
مسافر خط این جوی رخصتی ندهندش
که بازگردد و گم گشته های خویش بجوید
تو شهریار مجو راز آفرینش گیتی
که گر خدای بخواهد به وقت با تو بگوید

شهریار

بهای جوانی

در آن مکان که جوانی دمی و عمر شبی است

به خیره می طلبی عمر جاودانی را

ز گنج وقت نوایی ببر که شبرو دهر

به رایگان برد این گنج رایگانی را

تو ز رویم نگه دار کاندرین بازار

به سیم و زر نخریدست کس جوانی را

پروین اعتصامی

پیک پیری

سپهی بود جوانی که شکست

پیری امروز برانگیخت سپاه

تو هم ای دوست چو من خواهی شد

باش یک روز بر این قصه گواه

هر چه دانی، به من امروز بخند

تا که چون من کندت هفته و ماه

از سپید و سیه و زشت و نکو

هر چه هستیم، تباهیم تباه

قصه خویش دراز از چه کنیم

وقت بیگه شد و فرصت کوتاه

پروین اعتصامی

تقویم عمر ماست جهان، هر چه می کنیم

بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست

پروین اعتصامی

آنچه ندارد عوض ای هوشیار

عمر عزیزست، غنیمت شمار

سعدی

بودم جوان که گفت مرا پیر اوستاد

فرصت غنیمت است نباید ز دست داد

سعدی

دریاب خویش را که در این بحر موج خیز
همچون حباب، وقت تو بسیار نازک است

واهب قندهاری

غنیمت شمار این گرامی نفس

که بی مرغ قیمت ندارد قفس

مکن عمر، ضایع به افسون و حیف

که فرصت عزیز است الوقت و سیف

سعدی

فرصت غنیمت است رفیقان در این چمن
فرداست همچو گل همه بر باد رفته ایم
ناصح اصفهانی

بیا که عمر چون باد بهار می گذرد
به کار باش که هنگام کار می گذرد

عمعق بخارایی

مرد خردمند هنرپیشه را

عمر دو بایست در این روزگار

تا به یکی تجربه آموختن

در دگری تجربه بردن به کار

سعدی

دریغ و درد که دوران کودکی بگذشت
که جاودان به جهان نیک بخت نتوان برد

دکتر علی صدارت

دریغا دیده ره بین نداری

به غفلت عمر شیرین می گذاری

به سر بردی به غفلت روزگاری

مگر در گور خواهی کرد کاری

عطار نیشابوری

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم

حافظ

چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانی ها بسی زیر زمین دارد

حافظ

ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟

 

ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌ 
عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌
عشق یعنی مهر بی‌چون و چرا 
عشق یعنی کوشش بی‌ادعا
عشق یعنی عاشق بی‌زحمتی
عشق یعنی بوسه بی‌شهوتی
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه‌ای جاری شده 
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان با یک گل بهار 
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی 
عشق یعنی این که انگوری کنی
عشق یعنی این که زنبوری کنی
عشق یعنی مهربانی در عمل
خلق کیفیت به کندوی عسل 
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش 
عشق یعنی یک نگاه آشنا
دیدن  افتادگان  زیر  پا 
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده
عشق یعنی ، ماهی راهی شده 
عشق یعنی مرغ‌های خوش نفس 
بردن آنها به بیرون از قفس 
عشق یعنی جنگل دور از تبر
دوری سرسبزی از خوف و خطر
عشق یعنی از بدی ها اجتناب
بردن پروانه از لای کتاب
در میان این همه غوغا و شر 
عشق یعنی کاهش رنج بشر 
ای توانا ، ناتوان عشق باش
پهلوانا ، پهلوان عشق باش 
عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر
واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی ساقی کوثر شدن 
بی پر و بی پیکر و بی سر شدن 
نیمه شب سرمست از جام سروش
در به در انبان خرما روی دوش
عشق یعنی مشکلی آسان کنی 
دردی از درمانده‌ای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی 
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس       
در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد
عشق یعنی عارف بی خرقه ای 
عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
عشق یعنی آنچنان در نیستی 
تا که معشوقت نداند کیستی 
عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده 
عشق یعنی ذهن زیباآفرین 
آسمانی کردن روی زمین
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد 
هرکجا عشق آید و ساکن شود 
هرچه ناممکن بود ممکن شود 
درجهان هر کارخوب و ماندنی است
رد پای عشق در او دیدنی است
سالک آری عشق رمزی در دل است
شرح و وصف عشق کاری مشکل است 
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی؛ والسلام

 


"زنده یاد مجتبی کاشانی"

سلام

سلام



روزگارتان از رحمت *الرَّحْمَنُ الرَّحِیم* لبریز...



دستانتان از نعمت * رَبُّ الْعَالَمِين* سرشار...



چشمانتان به نور*اللَّه نور السَّموَاتِ وَالَارض*

روشن...



کفه ترازویتان در ردیف * فَأمَّا مَن ثَقُلَت مَوَازِینُه *

میزان باد.



زندگانیتان * فِی عِیشَةِ رَّاضِیَة * باد.



و عاقبتتان * عِندَ مَلِکَ الْمُقتَدِر" ختم به خیر

 

باد... 

رؤیت خدا با چشم،غیر ممکن است

رؤیت خدا با چشم،غیر ممکن است.

زیرا چشم،یک ساختار مادی و جسمانی دارد و فقط از اشیای مادی می تواند عکسبرداری کند؛آن هم نه هرگونه اشیای مادی بلکه فقط آن دسته ای که منعکس کننده ینور،با طیف خاصی باشند.یعنی چشم حتی توانایی دیدن همه ی اشیای مادی را ندارد،چه رسد بهموجودات غیرمادی(مانند فرشتگان)وچه رسد به وجود مقدس خداوند که هیچ شکل و تصویری وهیچ طولوعرض وارتفاعی ندارد.و این قبیل ندیدن اختصاص به دنیا ندارد،در آخرت نیز با این چشم مادی نمی توان خدا را دید.

لا تُدرِکُهُ الابصارُ چشم ها او را درنمی یابند
وَ هُوَ یُدرِکُ الابصارَ و اوست که دیدگان را درمی یابد
وَ هُوَ اللطیفُ الخبیرُ و او لطیفِ آگاه است.
انعام،103
اما مرتبه ای از دیدن وجود دارد که مرتبه ای متعالی است و نه تنها امکان پذیر است بلکه از برترین هدف های زندگی می باشد.این مرتبه،بوسیله ی«قلب»است.
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی ما را
در این دیده درآیید و ببینید خدا را
خدا در دل سودازدگان است،بجویید
مجویید زمین را و مپویید سما را
بلا را بپرستیم و به رحمت بگزینیم
اگر دوست پسندید،پسندیم بلا را
طبیبان خداییم و به هر درد دواییم
به جایی که بُوَد درد،فرتیم دوا را
ببندید در مرگ و ز مردن مگریزید
که ما باز نمودیم در دار شفا را
حجاب رخ ِمقصود،من و ما و شمایید
شمایید ببینید من و ما شما را

دیوان حکیم صفای اصفهانی

شمس مغربی به گونه ای دیگر آن جست و جو کننده را مورد خطاب قرار می دهد تا با دیده ی حقیقت بین،هستی را تماشا و تجلی خداوند را در جهان مشاهده کند:

نخست دیده طلب کن،پس آنگهی دیدار

از آن که یار کند جلوه بر اولواالابصار

تو را که دیده نباشد،کجا توانی دید

به گاه عرض ِتجلی،جمال چهره ی یار

اگرچه جمله ی پرتو،فروغ حُسن وی است

ولی چو دیده نباشد،کجا شود نظّار1

تو را که دیده نباشد چه حاصل از شاهد2

تو را که گوش نباشد چه سود از گفتار

تو را که دیده بُوَد پر غبار،نتوانی

صفای چهره ی او دید با وجود غبار

اگرچه آیینه داری برای حُسن ِرُخَش

ولی چه سود که داری همیشه آیینه ی تار

بیا به صیقل توحید آیینه بزدای

غبار شرک،که تا پاک گردد از زنگار

اگر نگار تو آیینه ای طلب دارد

روان3،تو دیده ی دل را به پیش او می دار4
1- نظاره کننده
2- زیبا رو
3- روان شو ، زود ، فی الحال
4- دیوان شمس مغربی
سعدی شیرازی نیز با الهام از قرآن کریم که می فرماید خداوند از رگ گردن نیز به ما نزدیک تر
است،دوری از دیدار جمال حق را به کاهلی ها و کوتاهی های خود نسبت می دهد و می گوید:

دوست نزدیک تر از من به من است
وین عجب که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
خداوند نور آسمان ها و زمين است




منبع :دین وزندگی پیش دانشگاهی

دل هر جا برود، فکر و دست و پا هم به دنبال آن می رود.

دل هر جا برود، فکر و دست و پا هم به دنبال آن می رود.

دلت را به سوی خدا و خوبان خدا بفرست ،

همه ی وجودت اصلاح می شود.برای اینکه دلت نزد خدا برود

چیزی را که دوست داری در راه خدا بده، ...

دلت هم همراه آن به نزد خدا می رود.

خداوند نور آسمان ها و زمين است

🍀🍀مخالفت قطعی قرآن با خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

🍀🍀مخالفت قطعی قرآن با

《خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو》🍀🍀 


در  آیـہ ۱۰۰ سورہ مائدہ می خوانیم:

«قُل لاَّ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُواْ اللّهَ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.»

«بگو: پليد و پاكيزہ يكسان نيستند،

هر چند كثرت پليد تو را بـہ شگفت آورد.

پس اى صاحبان خرد! از خدا بترسيد، باشد كـہ رستگار شويد.» 


نڪتـہ مهمی ڪـہ آیـہ بـه آن اشارہ می ڪند و امروز نیز مبتلا بـہ جامعـہ ماست اینڪـہ

گاهى بعضى از مردم تحت تاثير
انبوه جمعيت، طرفدار یڪ موضوع و تمايلات اكثريت قرار گرفتـہ و تصور مى كنند همیشـہ حق با اڪثریت است. در حالى كـہ چنين نيست و مواردى كـہ اكثريت اجتماعات، گرفتار اشتباهات روشن شدہ اند بسيار زياد است. قرآن بـہ ما
آموزش می دهد ڪه ڪمیت و مقدار مهم نیست، ڪیفیت و نیات مهم است. خوب بودن یڪ امر بـہ اڪثریت ڪیفی است نـہ اڪثریت ڪمی؛ يعنى افكار قويتر و والاتر و عاليتر و انديشـہ هاى تواناتر و پاكتر لازم است نـہ كثرت نفرات طرفدار. 

                                                                                                                                     💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

                                                🍀خواهے نشوی رسوا

در آخر

و در عقبی از بهر خدا جانا

                              ول ڪن تو جماعت را🍀


عقبی : قیامت
                

                                    
 

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من

 

عکس و تصویر دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من گر از قفس گریزم کجا روم، کجا ...

شاعر: سیمین بهبهانی

 

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من

گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تخته‌پاره بر موج، رها، رها، رها من

ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من

 

دانلود هوای گریه با صدای همایون شجریان

آهنگساز: محمدجواد ضرابیان 

یوخدی مَنیم الله بیر کَسیم

یوخدی مَنیم الله بیر کَسیم
آغاما چاتایدی کاش سَسیم
غَم گِجَلرَیندهَ با وفا
سَنسَن ابو فاضل مونسیم
کربلاسیس اولرم سَنسَن حسین دارو نداریم
نِینیرم جَنت مَن کرب بلا باغ و بهاریم
گورمَسَم تُربتیوی یوخدی مَنیم خواب و قراریم
آچسان اگه مَنی آفا مَن هارا گدیم
ایلدا و قبرو من بی ریا گدیم
ای کاش ای کاش تُربت زیباسین اوپیدیم
ای کاش ای کاش پرچم عباسین اوپیدیم
اَلیمی دوتاسان یا حسین
سَن من گالانسان یا حسین
قَبریم داشیندا سیز یازون
اکبریوَ قربان یا حسین
اوز کَلر دَرگَهَ نهَ قویما گدیم پناهوم آقا
زینب خاطر حسین گوما منی قالیم یا نوندا
ایتیوَم عالم بیر نوکروم به جا ن زهرا
هیاتیندَه مولا آغلارام
عشقیوی اورحدشن ساخلارام
بین الحرمین قور مسَم
بیلین ابوالفضل دیقلارام
اوسوزوز لَبلریو
جان فدا سالار زینب
دوغ رانان اکبریوَ جان فدا سالار زینب
اوخلانان اصغریوَ
جان فدا سالار زینب
قد کمان مادریوَ جان فدا سالار زینب
یخیلان خواهریوَ جان فدا سالار زینب
گَلمَ زینب جان حسینین جان وریر
قانینا غَلطان حسینین جان وریر
آشما باشین
یولما زلفین
قانین غَلطان حسینین جان وریر
یخیلان خواهرو جان فدا سالار زینب
کَسیلَن حَنجریوَ جان فدا سالار زینب
اوخلانان پیکریوَ جان فدا سالار زینب

منبع