طی شود در یک نفس آغاز و انجام حیات

غزل شمارهٔ ۹۲۲

 
صائب تبریزی
 

طی شود در یک نفس آغاز و انجام حیات

شعله جواله باشد گردش جام حیات

مهلت از نوکیسه جستن از خرد دورست دور

چون سبکروحان بده پیش از طلب وام حیات

محو گردد در نظر واکردنی مد شهاب

دل منه چون غافلان بر طول ایام حیات

چون لب پیمانه می بوسد لب شمشیر را

هر که می سازد دهانی تلخ از جام حیات

چشم عیش صافی از ایام در پیری مدار

نیست غیر از درد کلفت در ته جام حیات

گر حضوری هست، در دارالامان نیستی است

دانه ای جز خوردن دل نیست در دام حیات

خواب مرگش را نسازد بستر بیگانه تلخ

خاک باشد هر که را بستر در ایام حیات

هستی باقی به دست آور چو عالی همتان

انتظار مرگ را تا کی نهی نام حیات؟

در بلا تن دادن از بیم بلا اولی ترست

گردن خود را سبک کن زود از وام حیات

در قفس می افکند مرغ فلک پرواز را

هر که در ملک عدم می بندد احرام حیات

جوی شیر و شهد گردد در تنش رگ زیر خاک

هر که کام خلق شیرین کرد هنگام حیات

تیرگی آفاق را از دل به آب زر بشوی

تا سرت گرم است چون خورشید از جام حیات

آنچه می ماند بجا از رفتگان، جز نام نیست

نام نیکی کسب کن صائب در ایام حیات

 

این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟

غزل شمارهٔ ۱۶۳۲

 
صائب تبریزی
 

این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟

هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت

باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست

هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت

دل رم کرده ندارد گله از تنهایی

که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت

از درون سیه توست جهان چون دوزخ

دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

دارد از خلد ترا بی بصریها محجوب

ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت

هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل

در دل سوختگان انجمن آراست بهشت

عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت

نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت

صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش

که درین آینه بی پرده هویداست بهشت

 

Related image