به سوی او 

جهان ، یک شکفتن است .

آن قطره ی آب که بر صخره می چکد ،

این دانه که از زمین سر می زند ،

این ماهی که در دل دریا می رقصد ،

آن آفتاب که بر عالم می تابد ،

آن پرنده که در آسمان پرواز می کند ، همه سرود رفتن سر داده اند ، می گویند می رویم تا بمانیم ،

حتی آن گلی که در خزان پژمرده می شود ،

آن دانه ای که در خاک می روید ،

در رستخیزی جدید و تحولی دیگر ، می شکفند ، جان میگیرند

طلوع می کنند و از خاک بر می آیند .

جهان _ از ذره های اتم تا کهکشان های بزرگ _ می روند ،

به سوی او ، او که آن ها را به سوی خود می خواند ،

او که باقی و جاودانه است .

او جهان را برای جاودانگی آفرید ، برای حیات ،

برای زیبایی ! برای خود که عین حیات ، زیبایی بقاست ،

آن روز که خدا اولین خشت بنای عالم را نهاد ،

گل آن را با محبت خود آمیخت

و چنین شد که تمام ذرات هستی رو به سوی او آورد.

 

 

و آن روز گل آدم را سرشت ،

به او میل به جاودانگی بخشید ، و خودجاودانه ترین بود ،

به او میل به زیبایی و نیکی داد ، و خود خیر و زیبایی مطلق بود،

و از آن روز که آدم به زمین هبوط کرد ،

بنی آدم در هجر آن خیر و زیبایی و کمال ، بی قرار شد ،

و از آن هنگام ، در میان بنی آدم ، آنان که حقیقت هجران را یافتند ! مشتاقانه ، بردر هستی می کوبند ، به امید لقای او و رسیدن به او .

       " گفت پیغمبر رکوع است و سجود       بر در حق کوفتن حلقه ی وجود "    (مثنوی دفتر پنجم )

و این چنین ، زندگی شدنی به سوی او گردید

و رفتنی تا بینهایت ، تا مطلق ؛

و این گونه بود که حیات ، زیبایی و نشاط یافت و خوف و حزن و نگرانی رخت بر بست .

 

متن زیبایی بود ازکتاب قرآن و تعلیمات دینی دوم دبیرستان 1386

 

دوست من

 .جهان آهنگ او را دارد  

تصمیم تو چیست ؟

 قدم در راه گذاشته ای ؟