کاش !...
کاش !...

کاش !...
کاش ای دنیای دون رنگ و لعابی داشتی
درکلاس زندگی درس و کتابی داشتی
کاش دنیا باوفابودی و بودی جاودان
برسرای جاودانی قفل و بابی داشتی
کاش بودی چون معلم درحساب این جهان
هرسؤالی از تو می شد یک جوابی داشتی
کاش در دام تو محتاج و گرفتاری نبود
سفره ی بیچارگان نان و کبابی داشتی
کاش بی حرص و طمع بودی به عالم برقرار
تشنگان آب مردم را سرابی داشتی!!!
کاش میبودی جهان بی حیله ورنگ و ریا
روی هر نیرنگ و حیله تو نقابی داشتی
کاش موجودی نمیزادی خطاکار و عبث
درخطاکاری تو قدری اضطرابی داشتی
کاش آهنگ دروغی روی این پرده نبود
بی وفا، در دست خود چنگ و ربابی داشتی؟
کاش از میخانه ی صدق و صفای روزگار
دست هر میخواره ای جام شرابی داشتی
کاش در این عالم هستی حسد معنا نداشت
روی رخسار حسودانت حجابی داشتی
کاش باورها حقیقت را پذیرا می شدند
جوصفت گندم نماها را عذابی داشتی
کاش مظلومی نمیشد رنجه از ظلم و ستم
برسر هر ظالمی سقف خرابی داشتی!!!
کاش در دنیای هستی سرکشی معنا نداشت
سرکشان را برسرِدارو، طنابی داشتی
کاش حق را توجدامیکردی از هرباطلی
حق طلب هارا تو قدری کامیابی داشتی !...
کاش صلح و دوستی بودی به عالم پایدار
جای بوی اسلحه عطر وگلابی داشتی
کاش روزی ریشه ی افیون زدنیابرکنی
بعداز از این ابروسیاهی آفتابی داشتی
کاش دیگرمادر گیتی تونازا میشدی
کِی در این زاد و ولدهایت ثوابی داشتی؟؟؟!...
کاش باور کرده بودی نظم و قانون جهان
با چنین انگیزه ای حرف حسابی داشتی
ِ
کاش باورها صداقت را پذیرا میشدند
بردروغ و بخل و کینه کی شتابی داشتی؟؟؟!...
کاش درد و رنج دنیا را تو میدادای به دیو
آدمیزاده چرا ؟ پس انتخابی داشتی !!!
کاش هرچه بوده بودی بوده نابودی نبود
بهر هر بود و نبودت آب و تابی داشتی
کاش ای (اعمی) نمیگفتی تو این حرف حساب
گو کجا از حرف حق تو نان و آبی داشتی ؟؟؟!...
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۴/۱۴ ساعت 12:28 توسط ناصر میم ملکی
|