لوازم و کیفیت تحصیل ادب انسانی

ریشه‌ ادب موهبتی، اما خودش اکتسابی است، به ‌همین دلیل تحصیل آن نیز کیفیت و شیوۀ خاصی دارد. لذا روایاتی در بارۀ تأدیب(10) انسانی و الهی وجود دارند که به چگونگی تحصیل ادب اشاره می‌کنند. وجه مشترک همۀ روش‌هایی که در روایات آمده این است روش‌های رفتاری انسانی یا الهی،  مانند بقیۀ ملکاتی که انسان خودآگاه یا ناخودآگاه(11) برای خود تحصیل می‌کند، با زحمت به‌ دست می‌آیند. پس مؤدب شدن زحمت دارد و از هر راهی هم نمی‌توان باادب شد. حال باید ببینیم در روایات چه شیوه‌ای برای تحصیل ادب معرفی شده است.  

1-راه عقل و علم

تحصیل ادب انسانی با توجه به ریشه‌های عقلی آن

 گفته شد که ادب نوعی روش رفتاری و حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته ‌شدۀ عقل است، بنابراین ادب متوقف بر شناسایی مرزهایی است که باید در عمل از آن حفاظت عملی صورت گیرد؛ چون انسان تا مرزهای الهی را نشناسد، نمی‌تواند از آنها حفاظت کند. برای یافتن راه و روش مؤدب شدن، باید مرزهای انسانی را شناسایی کرد و تشخیص داد که این کار زشت است یا زیبا؟

با توجه به اینکه ریشۀ ادب انسانی در عقل عملی اوست، روایات ما چه  ترک فعل و چه انجام عمل و تشخیص حُسن و قبح را به‏ خود انسان واگذار می‌کنند و می‌فرمایند. خدا به انسان این قدرت را داده است که خوب و بد را تا حدودی تشخیص دهد و روایات ما هم تشخیص کار خوب یا بد را به فطرت و وجدان انسانی ارجاع می‌دهند. حکم درونی و وجدانی انسان، کار عقل عملی است و هیچ ارتباطی هم به خدا و احکام دینی ندارد. اگر عقل عملی گفت زیباست، انجام بده! اگر گفت: زشت است، ترک کن! روش رفتاری‎ خود را با درون خود تنظیم کن.

در روایتی(12) آمده است: «قِیلَ لِعِیسَی«ع» مَنْ‏ أَدَّبَکَ؟» از حضرت عیسی«ع» پرسیدند: چه کسی تو را تأدیب کرد؟ «‏قَالَ مَا أَدَّبَنِی أَحَدٌ»؛ حضرت فرمود: کسی به من ادب نیاموخت؛ «رَأَیْتُ قُبْحَ الْجَهْلِ فَجَانَبْتُهُ»؛(13) بلکه من بررسی کردم و زشتی جهل را دیدم ـ ‌یعنی درونم به بدی آن حکم کرد‌ ـ و من از آن کناره گرفتم. حضرت مسئله را به عقل عملی که در درون‌شان بود، ارجاع دادند و فرمودند: من روش رفتاری طرف مقابل را نگاه کردم و از درون خودم حکم کردم که این کار قبیح است، لذا آن ‌کار را ترک کردم. در تشخیص زشتی و زیبایی کارها، کسی مطالب را به من تحمیل نکرد؛ بلکه من به‏ واسطۀ عقل عملی خویش مرزهای انسانی را شناختم.

علی«ع» در روایتی می‏ فرماید: «کَفَاکَ أَدَباً لِنَفْسِکَ‏ إجْتِنَابُ مَا تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِکَ‏»؛(14) برای ادب کردن خویش همین کافی است که وقتی کاری را از دیگری می‌بینی و از آن بدت می‌آید، از آن پرهیز کنی.

علی«ع» می‌فرماید: «حَسْبُ الْمَرْءِ مِنْ‏ کَمَالِ‏ الْمُرُوَّة»؛ مروت امری است که از نظر درونی در فطرت هر انسان سالمی وجود دارد و از کمالات انسانی محسوب می‏شود. «مِنْ أَدَبِهِ أَنْ لَا یَتْرُکَ مَا لَا بُدَّ لَهُ مِنْه‏»؛(15) و از ادب شخص این است که وقتی می‌‎بیند کاری خوب است، آن ‎را ترک نمی‏ کند و انجامش می‏ دهد. این یک روش رفتاری است که مبتنی بر ادراکات عقل عملی است.

ایشان در روایت دیگری می ‏فرماید: «إِذَا رَأَیْتَ‏ فی غَیْرِکَ‏ خُلُقاً ذَمِیماً فَتَجَنَّبْ مِنْ نَفْسِکَ أَمْثَالَهُ»؛(16) آنگاه که در غیر خود، خُلق یا ملکۀ زشتی(17) یافتی از نظیر و مانند آن پرهیز کن! این همان ارجاع به ضمیر انسان است. اگر دریافت درونی‎ات این بود که مثلاً این رفتار، زشت است، در واقع مرز یک رفتار زشت را شناسایی کرده‏ای، پس از نظر عملی نیز از این مرزهای شناسایی شده محافظت کن! این مسأله اصلاً تحمیلی نیست و از ناحیۀ درون خود انسان شناسایی می‏ شود.

پس راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر کس عقل خود را به ‌کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با تکرار عمل بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی، برخلاف ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.

-معادل این روایت در فارسی همان جمله‏ای است که می‏ گویند: از لقمان پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‎ادبان.

13- مجموعۀ ورام، ج‏1، ص94.

14- نهج‌البلاغه، حکمت 412.

15- بحارالانوار، ج 75، ص 80.

16-غررالحکم، ص 323.

17-ادب روش رفتار است و رفتار آن‎گاه روش خواهد بود که ملکه شود و ملکه آن معنایی است که رفتار از آن ناشی گردد. اگر ملکه‏ای زشت باشد رفتار زشت نیز از ان به‏ وجود می ‏آید.